چکیده:
مقاله حاضر در پی پاسخ به این پرسش است که چه زمینهها و علتهایی را میتوان برای خروج امریکا از توافق هستهای ارائه کرد. بدون بررسی زمینهها و عوامل مؤثری که در اتخاذ تصمیمات سیاست خارجی امریکا مؤثر است، نمیتوان اقدام امریکا درزمینه خروج از برجام و آغاز جنگ اقتصادی بر ضد ایران را ریشهیابی کرد. در این مقاله، از «نظریه پیوستگی جیمز روزنا» سود جستهایم. روزنا که در مدلهای نظری تجزیهوتحلیل رفتارهای سیاست خارجی، نماینده تلفیق دو سطح تحلیل خرد و کلان بهشمار میرود، بر این باور است که در بررسی و تحلیل سیاست خارجی هر کشوری باید به پنج دسته متغیرهای اصلی فرد، نقش، حکومت، جامعه و درنهایت نظام بینالملل توجه شود. یافته این پژوهش در زمینه خروج امریکا از برجام و مقابله با راهبرد بازدارندگی نامتقارن ایران نشان میدهد که اگرچه دال مرکزی این پدیده متغیر فردی و شخصیتی ترامپ است، اما سایر متغیرها، بهرغم تأثیرگذاری مستقیم بر سیاست خارجی امریکا در قبال ایران، بیشتر در نقش عوامل واسط، تحریکساز و تأثیرگذار فرصتجویانه در بستر شرایط شخصیتی ترامپ ظاهر شدهاند.
This article seeks to answer the question of what grounds and reasons may be provided for the US withdrawal from the nuclear agreement. Without examining the contexts and factors that influence US foreign policy decisions, it is not possible to eradicate US action to withdraw from the brink of economic war against Iran. In this article, we take advantage of James Rosena's Theory of Connectivity. Rosena, who in the theoretical models of the analysis of foreign policy behaviors, represents the integration of the two levels of micro and macro analysis, believes that in examining and analyzing the foreign policy of any country, one should consider the five main variables of individual, role, government, society and finally the system. International attention. The findings of this research on US withdrawal from Iran and counter to Iran's asymmetric deterrence strategy show that although the central cause of this phenomenon is Trump's individual and personality variables, other variables, despite their direct impact on US foreign policy toward Iran, play a more prominent role. Intermediate, stimulating, and opportunistic influences appear in the context of Trump's personality conditions.
خلاصه ماشینی:
روزنا که در مدل هاي نظري تجزيه وتحليـل رفتارهـاي سياسـت خـارجي ، نماينـده تلفيق دو سطح تحليل خرد و کلان به شمار مي رود، بر اين باور است که در بررسي و تحليل سياست خارجي هر کشوري بايد بـه پـنج دسـته متغيرهـاي اصـلي فـرد، نقش ، حکومت ، جامعه و درنهايت نظام بين الملل توجه شود.
در زمينه خروج امريکا از برجام و مقابله با راهبرد بازدارندگي نامتقارن ايران نشـان ميدهد که اگرچه دال مرکزي اين پديده متغير فردي و شخصيتي ترامـپ اسـت ، اما ساير متغيرها، به رغم تأثيرگذاري مستقيم بر سياسـت خـارجي امريکـا در قبـال ايران ، بيشتر در نقش عوامـل واسـط ، تحريـک سـاز و تأثيرگـذار فرصـت جويانـه در بستر شرايط شخصيتي ترامپ ظاهر شده اند.
امريکا با اعلام اين موضع که هدف ايران دستيابي به تسليحات اتمي است ، به مقابله با جمهوري اسلامي ايران پرداخت ؛ اما چنان که از سياست هاي اعمالي آن نيز پيداسـت ايـن موضوع بهانه اي براي مقابله با منابع قدرت جمهوري اسلامي ايران اسـت ؛ چراکـه ايـالات متحده امريکا خود را به عنوان تنها هژموني منطقه اي ميداند و از رسيدن ساير کشـورها بـه چنين جايگاهي ممانعت ميکند (ديلم صالحي و صائبي، ١٣٩٦: ١٢٨).
اما اين گزاره منطبق بـر واقعيت هاي موجود نيست ؛ چراکه ايران نه تنها در دوران حضور امريکا در برجام ، بلکـه تـا يک سال بعد از خروج ترامپ از برجام ، ازنظر جامعه جهاني به عنوان يک بازيگر خردمند و هوشمند همه تعهدات ناشي از برجام را به طور دقيق انجام داده بود و مسائل خارج از برجام با همه اهميتي که داشته و دارد، ازنظر حقوق بين الملل مجوزي براي خـروج يـک طرفـه از توافقي که به تأييد شوراي امنيت نيز رسيده است نيست .