چکیده:
فطرت از آموزههای مصرّح قرآن کریم است که اشاره به آفرینش خاص و متمایز و ممتاز آدمی دارد. این سرشت مشترک انسانی در طول تاریخ تفکر اعم از دینی و غیردینی مورد توجه و اندیشهورزی متفکران بوده است. در عین حال هر قدر دانش و پژوهشهای انسانشناسی دانشمندان پیش رفته- اگرچه پشتوانه قرآنی و روایی نیز آن را تقویت کرده است- به نظر میرسد هنوز فرایند و مکانیسمی که شکلگیری فطرت مشترک انسانی را بهگونهای تبیین نماید که نظریات علمی و دینی را به یکدیگر مقرون سازد، ارائه نگشته است. نوشتار پیش رو کوشش کرده است تصویری عقلی- علمی از فطرت ارائه دهد که با مبانی حکمی و روایی و قوانین علمی ژنتیک سازگار باشد. از ارزیابی نسبتهای مختلفی که میان فطرت و بعد روحانی و جسمانی آدمی برقرار است، میتوان تفسیری جامع از فطرت ارائه کرد که سازگار و هماهنگ و مرتبط با بدن و نفس انسان باشد. نسبتی که میان آموزههای دینی فطرت و طینت از یک سو و طبیعت آدمی از دیگرسو برقرار است، میتواند ما را به احتمال انطباق میان فطرت با ژنوم انسانی نزدیک گرداند.
Fetrat is one of the most elaborate teachings of the Holy Qur'an, which refers to the special and distinct creation of man. This common human nature has been the subject of thought by thinkers during the history of religious and secular thinking. At the same time, as far as scholars' knowledge and research on anthropology is concerned, although the Qur'anic and narrative support has also strengthened it, it still seems to be the process and mechanism that manifests the formation of a common human nature in such a way that It does not provide scientific and religious ideas to each other. The present paper tries to present a rational-intellectual picture of fetrat that is compatible with the principles of verdict and validity and the scientific rules of genetics. From the evaluation of the various proportions that exist between the physical and spiritual aspects of man, a comprehensive interpretation of nature can be presented that is consistent and consistent with the human body and soul. The relation between the religious doctrines of fetrat and tinat on the one hand, and the nature of man on the other, can bring us closer to the possibility of adaptation between nature and the human genome.
خلاصه ماشینی:
درواقع مسئله اين است که اگر مراد از فطـرت انسـاني سرشـت نيکي است که همه انسان ها را بـه سـمت حقـايق و معـارف الهـي و انجـام خـوبيهـا ميکشاند؛ پس گرايش به امور پست دنيوي و رذايل اخلاقـي در وجـود آدمـي از کجـا نشئت گرفته است ؟ آيا گرايش به اين امور جزئـي از طبيعـت آدمـي بـه شـمار رفتـه و درنتيجه مانند فطرت ذاتي انسان است يا از خارج و به صورت اکتسابي در روند تربيت به آدمي تحميل ميشود؟ همان طورکه گذشت ، عـلاوه بـر اخـتلاف ديـدگاه هـاي قـدما امروزه نيز پاسخ هاي متفاوت و گاه متناقضي که حتي محققّان معاصر کشـور مـا از ايـن مسئله ارائه کرده اند، با وجود گذشت قرن ها از مباحث مربوط به فطرت که نصّ صـريح قرآن و روايات ميباشد و ظاهرًا سهل و ابتدايي جلوه ميکند، در نوع خود نشان دهنـده ابهام و عدم پيشرفت در همين مسئله پيش پا افتاده است ، جالب است کـه حـدود پنجـاه سال پيش استاد مطهـري با اشاره به ابهام و نبود، پـژوهش هـايي کامـل در ايـن موضـوع اظهار شگفتي کرده است (مطهري، ١٣٦٣، ص ٧٤).
از سويي اين مسئله نيز قابل پيگيري است که اگر فطرت انساني امـر پـاک و معـدن گرايش به معارف حقّه و همه نيکيها و خوبيهاست کـه همـه انسـان هـا بـا آن متولـد ميشوند، چه نسبتي ميان اين مطلب با آموزه هاي مصرّح مربوط بـه طينـت سـجين کـه ظاهرًا از ناسازگاري غيرقابل توجيهي حکايت ميکند، برقرار ميباشد؟ (مطففين : ١٠- ٧/ صفار قمي، ١٣٨٩، ج ١، ص ٩٣-١١٢/ کليني، [بيتا]، ج ٣: ص ٢-٨).