چکیده:
رویکرد مطالعات ناحیهای دردوره قبل ازجنگ جهانی دوم، دیدگاه غالب درجغرافیا بوده است. در این رویکرد، تفاوتهای ناحیهای مطالعه میشد و جغرافی دانان در پی کشف قوانین قابل تعمیم در جغرافیا نبودند. دررویکرد مطالعات ناحیهای، هدف اصلی جغرافیای اقتصادی تجزیه وتحلیل نظم فضایی اقتصاد بود و جغرافیای اقتصادی، فعالیتهای اقتصادی را که در داخل چشم انداز جغرافیایی اتفاق میافتاد، فهرست میکرد و به تشریح آنها میپرداخت. با گسترش تحولات علمی و انقلاب کمی، دیدگاه مطالعات ناحیهای در تحلیل پدیدههای جغرافیایی کارایی خود را از دست داد و تحلیل فضایی، به پارادایم غالب جغرافیا تبدیل شد. این رویکرد، کاربرد مدلهای کمی را در تحلیل فضایی پدیدههای جغرافیایی رواج داد. بر اساس این رویکرد، پراکندگی پدیدههای جغرافیایی، ظاهرا بینظم است اما از اصولی منظم تبعیت میکنند که از نظر علمی قابل شناخت است. در این دوره، جغرافیای اقتصادی هم از قوانین ریاضی و فیزیک در تحلیل اقتصادی نواحی استفاده کرد. تبدیل شیوه تولید فوردیسم (تولید انبوه) به پست فوردیسم (تولید تخصصی و انعطاف پذیر) و انقلاب تکنولوژیک سبب شد که سرمایه داری تجدید ساختارپیدا کند؛ مدیریت انعطاف پذیر و تمرکز زدایی مورد توجه قرار گیرد. شرایط جدید، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیازمند پارادایم جدیدی بود. از این رو، رویکردهای پوزیتیویستی و نئوکلاسیکی نمیتوانست پاسخگوی نیازهای شرایط جدید باشد. در نتیجه، رویکردی موسوم به "جغرافیای اقتصادی رابطه ای" مورد توجه قرار گرفته که با شرایط جدید تطابق بهتری دارد. این مقاله، تحول پارادایمی در اقتصاد فضا را مورد واکاوی قرار داده است و با بررسی نمونههای بین المللی و ملی نشان داده است که روند تحولات اقتصادی به دور از روندهای اجتماعی، سیاسی و ساختار روابط قدرت و تنها از طریق پارادایم فضایی و روابط ریاضی قابل تحلیل نیست.
خلاصه ماشینی:
این مقاله ، تحول پارادایمی در اقتصاد فضا را مورد واکاوی قرار داده است و با بررسی نمونه های بین المللی و ملی نشان داده است که روند تحولات اقتصادی به دور از روندهای اجتماعی، سیاسی و ساختار روابط قدرت و تنها از طریق پارادایم فضایی و روابط ریاضی قابل تحلیل نیست .
نظریه " مکان مرکزی والتر کریستالر" نیز 1Regional Studies 2Spatial Analysis 3Thomas Baerwald 4Alfred Weber 5Johann Heinrich von Thunen 6Torsten Hagerstrand مبتنی بر این رویکرد مطرح شد و کاربرد وسیعی پیدا کرد، ایشان بر این باور بود که " در عین حال که استقرار سکونتگاه ها بی قاعده و خود به خودی به نظر می آید، پراکنش آن ها از نظم و انتظام خاصی تبعیت می کند که چه بسا از نظر ما پنهان است ؛ این نظم را باید جستجو کرد و قانونمندی های مرتبط با آن را دریافت "( به نقل از سعیدی،١٣٩٤).
در رویکرد رابطه ای فرض بر آن است که ساختار فضایی به وسیله روندهای 1embeddedness 2Relational economic geography 3Intra- and inter-firm relations اجتماعی عمل کننده در فضا ایجاد می شود و موضع انتقادی نسبت به قلمرو ثابت نهادها دارد؛ عوامل اقتصادی خودشان محیط منطقه ای خود را بر اساس نیازهایشان تغییر می دهند یا ایجاد می کنند، در حالی که خود نیز به وسیله چارچوب مشخص نهادی در سطوح فضایی مختلف ، تحت تأثیر قرار می گیرند (٢٨٠ :٢٠٠٦,Boschma and Frenken).
دانشمندان تحلیل فضایی، از جمله "بونگ "(١٩٧٣٢) فضایی بودن را هدف علم جغرافیای اقتصادی تلقی می کند و در جستجوی یافتن آن قانون فضایی است که عمل انسانی را بدون نگاه به خود کارگزاران مدیریت می کند ولی در دیدگاه رابطه ای، به جای تلقی فضا به عنوان یک ظرف ، فضا باید یک چشم انداز٣ تلقی شود.