چکیده:
ضمیر بعنوان یکی از طبقات واژگان دارای ویژگیهایی است که جایگاه خاصی در میان سایر انواع واژگان بدان میبخشد. در بافت معنایی یک متن، بکار بردن ضمایر و چگونگی و تعداد این بکارگیری بیان کنندۀ نکات ضمنی مربوط به حوزۀ معنا و تحلیل ارتباطات حاکم بر متن است، و از آن رو که غزلیات سعدی شیرازی نمایندۀ ناب پیوند زبان در ساحت ساخت و معناست، در این مقاله بر آن هستیم که تحلیلی از نوع بکارگیری «ضمایر شخصی مخاطب» و شیوه و منظور بکارگیری آن در گفتگو با معشوق _ مخاطب ارائه داده، و نیز به تقابل آن با «ضمیر متکلم» بعنوان دو سوی یک «گفتگو» بپردازیم.
Pronouns as a class of words have characteristics that give them a special
place among other classes of words. In the semantic context of a text, the
use of pronouns and their frequency bear on the semantic field and
analysis of the relations governing the text. Since Saʽdi’s sonnets are the
superb examples of the interrelation between structure and meaning, the
present article tries to analyze wthe use of “second person pronouns” and
their employment by Saʽdi in the beloved-addressee discourse, and its
comparison with “first person pronouns” as the two ends of a “dialogue”.
خلاصه ماشینی:
اگر "تو" فارغی از حال دوستان یارا فراغت از "تو" میسر نمیشود ما را (همان : ص ٩) اگرچه که معشوق ممکن است حتی وی را فراموش کرده باشد: وفاداری و فداکاری سعدی در طلب دوست گاهی تا آنجا پیش میرود که برای داشتن یاری از جنس معشوق _پادشاه ، خود را به خطر دست گیری و هلاکت می افکند: صید بیابان سر از کمند بپیچد ما همه پیچیده در کمند "تو" عمدا (همان : ص ٨٠) و اگرم "تو" خصم باشی نروم ز پیش تیرت وگرم "تو" سیل باشی نگریزم از نشیبت (همان : ص ١٩) ٣)گله و شکایت : در یک گفتگوی دو جانبه تنها خوبی و لطف و مهربانی مطرح نمیشود، گاه عاشق - سعدی- از جور و جفای یار یا بیوفایی او در برابر وفاداری خودش یا بیاعتنایی یار گله سر میدهد، گاه در یک گفتگو پس از تعریف و تمجید از زیبایی یار و اشاره به فداکاریها یا وفاداریهایش ناگهان لب به شکوه میگشاید؛ این شکوه ها شاید مرهمی برای دل عاشق و یا نشانگر عجز اوست در برابر معشوق ؛ شاعر مختار بودن معشوق و نیاز عاشق را به خود، به معشوق و به مخاطب یادآوری میکند: من اگر هزار خدمت بکنم گناهکارم "تو" هزار خون ناحق بکنی و بی گناهی (کلیات سعدی : ص ٧٣٠) تقابل من و تو در این بیت کاملا بارز است ، شکوه ای که من سعدی از "تو" ی معشوق دارد.