خلاصه ماشینی:
"من چند محور را مطرح کردهام:یکی تعریف جهانی شدن،به رغم بعد پارادوکسیکال آن است و اینکه آیا ما میتوانیم به قدر متیقنی از جهانی شدن برسیم یا نه؛دیگری مؤلفهها،ابعاد و مراحل آن است؛مؤلفههای اساسیاش چیست؟ابعاد آن چیست؟چه مراحلی را پشتسر گذاشته و آیا مفهومی جدید است؟یا یک مفهوم قدیمی است که خودش را به گونهای جدید بازتولید میکند؟؛تاریخچهء جهانی شدن چگونه است؟آیا این تارخچه به تاریخ بشر برمیگردد،به دوران سرمایهداری برمیگردد؟چرا بعد از دههء 80،دههء هشتادی که اوج مباحث پستمدرنیستی است مطرح میشود؟آیا نسبتی بین پستمدرنیسم و بحث جهانی شدن وجود دارد؟ محور بعدی،بحث امکان وجودی«جهانی شدن»است؛بهگونهای است که آیا اصلا امکان وجودی دارد،یا نه؟میتواند به لحاظ معرفتی،امکان وجودی داشته باشد یا نه؟من خود معقتدم که بههیچوجه نمیتواند به لحاظ معرفتی،امکان وجودی داشته باشد،نه اینکه الان نیست و نه اینکه اکنون یک جریان و رگههایی از آن غالب نیست؛اما این مسأله به لحاظ فلسفی و معرفتی امکان وجودی ندارد و بنیانهای معرفتی بسیار سست و متزلزلی دارد.
وی به آن عنوان خشونت سمبلیک میدهد و میگوید بدترین حالت خشونت،خشونت سمبلیک است که طرف به ضرر خودش عمل میکند،در این خصوص نظر شما چیست؟ دکتر افروغ:اخیرا کتابی از چارلز تیلور تحت عنوان«اخلاق فضیلت»چاپ شده که در آن جا وی با طرح سخن اصلیاش بین میدارد که سرمایهداری و مدرنیته با چند بحران روبروست: یکی بحران معناست؛انسان غربی نمیداند کیست،چرا؟به خاطر خرد ابزاریاش،خرد ابزاری که با افسونزدایی صورت گرفت یعنی تمام رمز و رازهای عالم را از عالم گرفت و جهان مواد خامی برای پروژههای انسان گشت و این موجب بحران معنا شد."