چکیده:
در این مقاله نقش و کارکرد داستانی قهرمانان و شریران در قصّههای عامیانه با توجّه به حکایتهای هزار و یک شب و بر اساس نظریۀ پراپ مورد بررسی قرار گرفته است و همچنین به دسته بندی یا الگو قراردادن قهرمانان و شریران و تحلیل و تبیین نقش و کارکرد داستانی قهرمانان و شریران در حکایتهای مذکور پرداخته شده است. هزار و یک شب کتابی است سرگرمکننده که ریشه در ادبیات هندی و ایرانی دارد. این کتاب در حدود قرن دهم هجری در مصر تدوین کامل یافته و در دورۀ قاجاریه توسط عبداللّطیف طسوجی تبریزی به فارسی برگردانیده شده است و از آنجاییکه در قصّههای عامیانه ساختار متن در جهت نوعی تقابل بین قهرمان و شریر هویّت پیدا میکند و نقش قهرمانان در قصّهها سرکوبی شخصیّتهای شریر و جادوگران است و نقش شریران در قصّهها بههم زدن آرامش خانوادۀ خوشبخت و ایجاد یک نوع خرابکاری است، بر این اساس نقش و کارکرد داستانی قهرمانان و شریران در حکایتهای هزار و یک شب توصیف و تحلیل شده است.
This study investigates the narrative role and performance of heroes and villains in common tales of One Thousand and One Nights according to Propp Theory. In addition, it categorizes and symbolizes heroes and villains and analyzes and defines the narrative role and performance of heroes and villains in the aforementioned stories. One Thousand and One Nights is an entertaining book that is rooted in Indian and Iranian literature. The book was entirely written approximately in tenth century AH in Egypt and Abod al-latif Tasouji Tabrizi translated it to Persian in Qajar period. The common tales in the book represent a sort of opposition between heroes and villains. In fact, the role of the heroes is to oppress the villains and wizards. Conversely, the role of the villains in the tales is to disturb a happy family and to establish vandalism. Narrative role and performance of the heroes and villains in One Thousand and One Nights are described and analyzed according to this end.
خلاصه ماشینی:
در قصّۀ ملک سندباد، پادشاه نقش قهرمان را ایفا میکند و همانند پادشاهان ظالم و خودخواهی میماند که به کسی رحم نمیکنند؛ بنابراین موقع شکار ه مراهانش را تهدید میکند که آهو از طرف هر کسی فرار کند، باید کشته شود و سرانجام هم زمانی که آهو از بالای سر خود او جست میزند، برای اینکه بهسزای عمل خودخواهانۀ خود نرسد، آهو را میکشد و در نهایت هم باعث مرگ بازی میشود که صاحب آن بوده و از کردۀ خود پشیمان میشود.
از لحاظ نقش شریر همسر پیرمرد همانند آدمهای دغلباز و مکّاری میماند که فقط به فکر منافع خودشان هستند؛ بنابراین وقتی همسرش به سفر میرود، با افسون و جادو کاری میکند که کنیز و پسرش به صورت گاو و گوساله در بیایند و زمانیکه شوهرش از سفر بر میگردد، به اغواگری میپردازد و میگوید کنیزش مرد و پسر هم فرار کرد.
حکیم هم همانند آدمهای دغلباز و مکّاری میماند که فقط به فکر منافع خودشان هستند؛ بنابراین وقتی میفهمد که پادشاه قصد کشتن او را دارد، مجبور میشود تغییر نقش بدهد و از یک یاریگر به یک شریر تبدیل بشود و با اغواگری و فریب دادن پادشاه کاری میکند زهری را که در برگهای کتابی کهنه ریخته و آن را به دست پادشاه داده در پوست پادشاه نفوذ کند و با همان روشی که او را مداوا کرده بود، باعث مرگ او شود.