چکیده:
با توجه به اینکه طی چند دهه اخیر سطح مطالعات و پژوهشها در باره مولانا و آثارش در ایران و غرب رو به افزونی نهاده است جای آن دارد که این شمار از تحقیقات با رویکردی فراگیر آسیبشناسی شوند. در این مقاله مولویپژوهی در دو حوزه «مولویپژوهی و غرب» و «پژوهشهای تکراری» در مطالعات مربوط به این بزرگمرد ادب، فرهنگ و عرفان ایرانی با تاکیدات بر مطالعات دانشگاهی بررسی شده و این نتیجه حاصل آمده است که ایرانیان در حوزه مولویپژوهی و غرب قصور فراوانی کرده و راههای تعامل فرهنگی با غرب را از طریق مولانا نادیده انگاشتهاند و نیز در انتقال مفاهیم، اطلاعات و یافتههای پژوهشی ایرانی به غرب تلاشی در خور انجام ندادهاند تا آنجا که باعث آمده است چهره متفاوتی از مولانا در غرب معرفی شود. همچنین در این مقاله، بزرگترین آفتهای پژوهشی در باره مولوی در تحقیقات و مطالعات ایرانیان که به صورت کتاب، مقاله، پایاننامه و طرح پژوهشی تولید میشوند تکرار، موازینویسی و همساننویسی اعلام شده است که برای دفع این آفتها و پیشگیری از آسیبهای پژوهشی بیشتر در محدوده موضوع مورد بررسی راهکارهایی ارائه شده است.
خلاصه ماشینی:
هم چنين در اين مقاله ، بزرگترين آفت هاي پژوهشي در باره مولوي در تحقيقات و مطالعات ايرانيان که به صورت کتاب، مقاله ، پاياننامه و طرح پژوهشي توليد ميشوند تکرار، موازينويسي و همساننويسي اعـلام شـده اسـت کـه براي دفع اين آفت ها و پيشگيري از آسيب هاي پژوهشي بيش تر در محدوده موضوع مورد بررسي راهکارهايي ارائه شده است .
به نظر ميرسد آنچه غربيان در مولوي پژوهي بـه آن رسـيدهانـد حاصـل مطالعات و تحقيقات خودشان بوده اسـت در حـالي کـه مرکـز و محـور مطالعـات و پـژوهش هـاي مولويشناسي، ايران است و با وجود آن که انديشمندان ايرانـي در مولـويپژوهـي نقـش آفرينـيهـا کردهاند اما در انتقال مفاهيم و يافته هاي پژوهشي مولويشناسانه خود به غرب قصور داشـته انـد.
ايـن کـه تحقيقات شرقشناسان وجه استعماري داشته است يا خير در حوصله اين مقاله نميگنجد ولـي قـدر مسلم اين است که پس از گذشت چندين سده از جريان شرقشناسانه غربيان، اکنون وقت آن رسيده است که ما به غربشناسي بپردازيم و در انتقال انديشه و فرهنگ شرق به غرب سهم بسزايي داشـته باشيم بويژه آن که طي دهه هاي اخير نگـاه غربيـان نسـبت بـه انديشـه هـاي مسـلمانان و شـرقيان از تعصب هاي افراطي گذشته تغيير کرده و وجهي مثبت يافته است به گونه اي که به اين باور رسيدهانـد که خيزش علمي و فرهنگي غرب بينياز از انديشه و فرهنگ شرقي نبوده و نخواهد بود امـا آن چـه بيش از هر چيز جلب توجه ميکند اين است که ما هيچ گونه برنامه اي براي غـربشناسـي نـداريم و مهم تر آن که برنامه اي در انتقال ادبيات و انديشه و فرهنگ ايراني به غرب نداريم .