چکیده:
یکی از مهمترین مسائل فلسفۀ دین و کلام جدید، بحث منشا دین است. در اینباره دیدگاههای متفاوتی از سوی صاحبنظران ارائه شده است. برخی با رویکرد خداگرایانه در پی عاملی ماورائی و غیرمادی برای آن هستند و در مقابل برخی با رویکردی الحادی و با پیشفرض عدم وجود خدا با الهی بودن دین مخالفت کرده، برای تبیین دینداری انسانها به عوامل مختلف روانشناختی، مردمشناختی، پدیدارشناختی و جامعهشناختی تمسک جستهاند. عامل ضمیر ناخودآگاه، ترس، بیموامید و طبیعتگروی برخی از دیدگاههای روانشناختی الحادی هستند.
این عوامل با مطالعۀ روح و روان انسان و با یک استقرای ناقص اتخاذ شدهاند که بهرهای از استدلال متقن عقلی، نقلی و یا تجربی ندارند.
خلاصه ماشینی:
فرويد، نيز با استفاده از مبانى روانكاوى در كتاب «آيندۀ يك پندار»، كوشيد تا ثابت كند ترس از عوامل طبيعى، موجب شد كه انسان علت مشتركى را به نام خدا براى آنها بسازد و به او پناه برد (هیک، 1373، ص79)؛ البته او در اين كتاب به عوامل ناتوانى، نادانى و ترس براى پيدايش دين اشاره و از عنصر ترس، قرائتهاى گوناگون بيان مىكند و مىنويسد: «به هر حال، بر اثر عجز و درماندگى بشر در برابر نيروهاى كور طبيعت، لاينحل ماندن راز آفرينش در طول زمان، مجموعهاى از توهّمات و عقايد و انديشهها را به وجود آورد كه داراى خاصيّتى تحديدآميز و تسكينانگيز مىباشد.
فریمن دربارۀ وجود گلۀ آغازین انسانی میگوید: «برای این ادعای فروید که سازمان اجتماعی انسان اولیه یا ماقبل انسان بهصورت رمه آغازین بود، هیچ شاهدی در دست نیست، حتی در انواع حیوانی نخستی که ساختاری رمهوار دارند و یک نر مسلط بر نرهای دیگر تسلط دارد، نر مسلط همۀ مادهها را در انحصار خود ندارد» (همیلتون، 1377، ص116) و همچنین شگفتى ديگر در نظریهپردازى فرويد، اين است كه چگونه با شرح حال چند بيمار روانى و كشف مشكلات جنسى آنها، اين حكم را به تمام بيماران روانى و نهادهاى اجتماعى تسری داده است.