چکیده:
انقلاب اسلامی ایران و ائتلاف گسترده طبقاتی که منجر به سقوط سلطنت در ایران شد، یکی از رخدادهای مهم ربع پایانی قرن بیستم میلادی محسوب میشود. این ائتلاف نوعی بیهنجاری و سردرگمی را برای بسیاری از نظریههای موجود انقلاب به وجود آورد. پاسخی نوین به چرایی تشکیل ائتلاف طبقاتی و سقوط سلطنت در ایران با التزام به الگوی جامعه شبکهای جوئل میگدال و نظریه جامعه تودهوار مسئله پژوهش حاضر را تشکیل میدهد. ایران پس از انقلاب مشروطه و در عصر پهلوی وارد دوران «دولت مطلقه» شد. ویژگی اصلی دولت مطلقه پهلوی، انباشت منابع و تمرکز ابزارهای قدرت بود و این فرآیند مانع عمدهای بر سر راه گسترش تواناییهای جامعه ایجاد کرد. سؤال مقاله حاضر این است که چه نسبتی میان سیاستهای رژیم پهلوی (اول و دوم) در قبال جامعه شبکهای پیشاپهلوی و بسیج سیاسی منجر به پیروزی انقلاب اسلامی ایران وجود دارد؟ یافتههای مقاله حاضر با استفاده از یک الگوی نظری معطوف به تحلیل تجربی و با تأکید بر رابطهی بازتابی دولت- جامعه نشان میدهد که برنامههای نوسازی شاهان پهلوی، اتخاذ سیاستهای سرکوبگرانه و تضعیف جایگاه روحانیت، تجار و بازاریان سنتی، عشایر و دهقانان و مالکان زمیندار بهعنوان بازیگران عمده جامعه شبکهای، زمینهساز تحول در صورتبندی اجتماعی از جامعه شبکهای به جامعه تودهای شد. در چنین شرایطی تلاش نیروهای سیاسی برای گذار از جامعه تودهای آغاز شد که در نهایت بسیج طبقات مختلف در انقلاب اسلامی ایران تحت ایدئولوژی اسلامگرایانه رخ داد. این پژوهش به شیوه توصیفی- تحلیلی، با استفاده از منابع کتابخانهای و آرشیوی سامانیافته است.
The Islamic Revolution of Iran and the widespread class coalition that led to the fall of the monarchy in Iran, is one of the important events of the last quarter of the twentieth century. The importance of a massive political mobilization in this revolution has caused the attention of social and political scientists to always be addressed. The present study, with the commitment to the network model of Joel Migdal, attempts to explain the political mobilization in the Iranian revolution. Instead of examining the relationship between government and society, this view focuses on the relationship between society and the state and focuses on the impact of the transformations of power networks on government construction. After the Constitutional Revolution, Iran entered the "Absolute State" in the Pahlavi era. The main feature of Pahlavi's divisive state was the accumulation of resources and the concentration of power tools, and this process created a major obstacle to the development of the community's abilities. Thus, the question of the present article is, what is the relationship between the policies of the Pahlavi regime (first and second) with regard to the network of political and political mobilization leading to the victory of the Islamic Revolution of Iran? The findings of this paper, using a theoretical model focused on empirical analysis and emphasizing the state-society reflection relationship, indicate that Pahlavi's government has adopted policies against the Iranian network of nations that underlie the transformation of social fabric from the networked society to mass society and then mobilize Different classes in the Islamic Revolution of Iran under Islamist ideology.
خلاصه ماشینی:
سؤال مقالۀ حاضر این است که میان سیاستهای رژیم پهلوی اول و دوم درقبال جامعۀ شبکهای پیشاپهلوی و بسیج سیاسیِِ منجر به پیروزی انقلاب اسلامی ایران چه رابطهای برقرار است.
یافتههای این مقاله با استفاده از الگویی نظری در تحلیل تجربی و با تأکید بر رابطۀ بازتابی دولت ـ جامعه نشان میدهد که برنامههای نوسازی شاهان پهلوی و اتخاذ سیاستهای سرکوبگرانه و تضعیف جایگاه روحانیت و تاجران و بازاریان سنتی و عشایر و دهقانان و مالکان زمیندار، بهمثابۀ اعضای اصلی جامعۀ شبکهای، زمینهساز تحول در صورتبندی اجتماعی از جامعۀ شبکهای به جامعۀ تودهای شد.
در چنین شرایطی، تلاش نیروهای سیاسی برای گذار از جامعۀ تودهای آغاز شد که درنهایت بسیج طبقات مختلف در انقلاب اسلامی ایران تحت ایدئولوژی اسلامگرا رخ داد.
1. 1 مسئلة پژوهش باتوجهبه مقدمۀ گفتهشده، تا پیش از ظهور دولت مطلقه در ایران، رقابت دو حوزۀ اقتدار سیاسی (حکومت) و اقتدار اجتماعی (جامعه) بر موازنهکردن قدرت یکدیگر تمرکز داشت و نه بر حذف یکی بهدست دیگری، اما فرایند نوسازی و انباشت منابع و تمرکز ابزارهای قدرت برسر راه گسترش تواناییهای جامعه مانع عمدهای بود و موجب حذف نهادها و گروههای سنتی از صحنۀ سیاسی در ایران شد (بشیریه 1378: 65 - 66).
بر این مبنا، سؤال پژوهش حاضر این است که میان سیاستهای پهلوی اول و دوم درقبال جامعۀ شبکهای ایرانِ پیشاپهلوی و بسیج سیاسی در انقلاب اسلامی ایران چه رابطهای برقرار است.
آنها با اشغال موقعیتهای کلیدی در دستگاه حکومتی و در صنایع دولتی نقش محوری در توسعۀ اقتصادی و اجتماعی در دوران پهلوی اول ایفا کردند، اما استقرار قدرت آنها منوط به ادامۀ تسلط دولت بر اقتصاد بود.