چکیده:
در این پژوهش به تحلیل دیدگاه استاد فیاضی پرداخته شده است. صدرالمتألهین با توجه به قاعده بسیط الحقیقه و از طریق اثبات کمالات وجودیِ موجودات ممکن در ذات حقتعالی، به تبیین علم حضوری خداوند به موجودات در مقام ذات میپردازد. استاد فیاضی معتقد است که این دیدگاه دارای اشکالاتی است. اشکال مبنایی آن است که تفسیر ملاصدرا از تشکیک وجود، مستلزم تناقض است و اشکال بنایی این است که این دیدگاه از اثبات علم خداوند به ممکنات معدوم و ممتنعات، ناتوان است. نگارنده پس از تبیین وحدت مفهومی، تشکیکی و شخصی وجود، به این نتیجه دست یافته که اشکال مبنایی مذکور وارد نبوده و استدلال صدرالمتألهین بر علم حضوری خدا، مبتنی بر وحدت تشکیکی وجود است، در حالی که اشکال مبنایی در ارتباط با وحدت شخصی وجود است. در مورد اشکالات بنایی، بیان شده که هرچند اثبات این نحوه از علم حضوری برای خداوند به لحاظ روششناسی دارای ضعفهایی است، اما رأی نهایی صدرالمتألهین، همان علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است که به صورت علم حضوری است. در ادامه، نظریه استاد فیاضی دربارۀ علم حصولی پروردگار به آفریدگان قبل از آفرینش، مورد بررسی قرار گرفته است.
In this research, the views of Professor Fayyazi have been analyzed. Sadr-ol-Mote'allehin, according to the rule of indivisible entity and by proving the existential perfections of possible beings in the essence of the Almighty Supreme Being, explaining the knowledge by presence of God (immediate apprehension, intuitive knowledge) in the position of essence. Professor Fayyazi believes that this view has its drawbacks. The basic drawback is that Mulla Sadrā’s interpretation of the systematic ambiguity of existence becomes contradictory and the structural drawback with this, is that, this view is incapable of proving God’s knowledge of the contingent things which annihilated (nonexistent) and the impossibilities capable soul. For each of the two theories, there is evidence in his works. The most important result of accepting the activity of the soul, according to the rule of “the doer (producer) and the giver of the object, that does not lack it”, is the acceptance of the possession of forms by the soul in the rank before issuance (emanation) and activity. Such a conclusion leads us to a similar theory but more accurate in the field of soul perception, which is the mystical theory of soul development (unveiling). On the other hand, talking about the capability of the soul in relation to illusory and sensory forms leads us to have the power (potentiality) of the soul, its departure from the power to actuality in the process of perception consequently, the materiality of the human soul and also the materiality of sensory and illusory perceptions. The results which are inconsistent with some of Ṣadra’s other principles. Therefore, it seems that the first theory in partial perceptions is closer to the correct opinion and has more acceptable philosophical results.
خلاصه ماشینی:
توضیح آنکه خدای تعالی از میان عوالم ممکن، تنها یکی از آنها را که مطابق حکمت و مصلحت و بهترین آن عوالم بوده، آفریده است و او همان گونه که به این عالمِ ممکنِ موجود، پیش از آفرینش آن علم دارد، به همۀ عوالم ممکن دیگر نیز عالم است، یعنی همین علم مطلق اوست که به وی این امکان را میدهد که بهترین آنها را برگزیند و بیافریند؛ در حالی که بنا بر این نظریه (علم حضوری خداوند به موجودات قبل از ایجاد)، چون این عوالمْ معدوماند، دیگر نمیتوانند به عین وجود خدا موجود باشند و دیگر توجیهی برای علم به آنها پیش از آفرینش آنها وجود ندارد.
از آنجا که بحث ما در مورد علم پیشین الهی در مقام ذات است و با توجه به تقریری که آیةاللّٰه فیاضی از استدلال صدرالمتألهین بر علم حضوری خداوند به موجودات قبل از ایجاد ارائه میدهد، میتوان این گونه اشکال کرد: اگر ذات خداوند بسیط الحقیقه است و چیزی از او سلب نمیگردد، لازمهاش این است که هر موجود و کمال وجودی را بتوان بر واجب تعالی حمل کرد و لازمه صحت چنین حملی، عینیت واجب تعالی با ممکنالوجودات است؛ یعنی اگر این وجود از آنجا که وجود حضرت حق است، نامحدود، و از آنجا که وجود سایر ممکنات است، محدود باشد، پس قاعده بسیط الحقیقه که لازمه تشکیک وجود است، مستلزم محدود و نامحدود بودن یک وجود واحد است، در حالی که عینیت واجب و ممکن، بدیهیالبطلان است و چنین چیزی عین تناقض و در نتیجه ممتنع است (همان: 1/224).