خلاصه ماشینی:
محمد در تلاش بود و شبان و روزان رنج مي كشيد كه انسانهايي بسازد عاشق, واله و شيداي عبادت و دوستار كُرنش در برابر ذات باري كه اين رمز جاودانگي آنان بود و بايد با تلاش خودشان رقم مي خورد بر سينه آسمان نوشته مي شد, تا غبار زمانه آن را محو نسازد در اين منظومه كساني مي توانستند هر بامدادان, تا دامنه قيامت طلوع كنند و نورافشانند و راه نمايند و عبادتها و كُرنشهاي شان و سر ساييدنهاشان بر آستان ربوبي, مشعل كاروانهاي انساني شود كه در حركت و پويش اند, كه از سويداي قلب, عبادت را دوست مي دارند و در دورانِ حياتِ نوراني خود, عاشقانه خدا را مي پرستند و عاشقانه از زندگي مي گذرند و در آن حال كه به نيايش مي ايستند و رو به سوي معبود, باكي ندارند كه به سختي روزگار را مي گذرانند, يا به آساني.
) 6 بله, فتح روحي و معنوي مكه را نه از سيما و رفتار و گفتار ياران خالص, ناب انديش, زيبا رفتار محمد كه از چهره گرفته, چشمان از حدقه بيرون آمده, سينه هاي به خِس خِس افتاده, سخنان بريده, كلافگي و سردرگمي و خشماگيني سران قريش و گاه از رفتار شگفت, از شگفت زدگي, از برقي كه در چهره اشان مي جهيد, از حقي كه در جويبار كلام شان جاري مي شد, از انديشه اي كه بر زواياي ذهن شان سايه مي افكند, از چگونگي نگاه شان به رسول اللّه, از چگونگي برخورد و سخن گفتن شان با همگنان و ديگر بُت بانان و نگهبانان اورنگ جاهلي, مي شد ديد و خواند و به تماشا نشست: (روزي عتبةبن ربيعةبن عبد شمس, كه يكي از اشراف مكه بود, در انجمن قريش, رسول خدا را ديد كه تنها در مسجدالحرام نشسته است, پس به قريش گفت: آيا نزد محمد روم, تا با وي به سخن پردازم و پيشنهادهايي بروي عرضه كنم, باشد كه قسمتي از آنها را بپذيرد و هرچه خواهد به وي دهيم, تا دست از سر ما بردارد و اين پس از اسلام حمزه بود و اصحاب رسول خدا هم رو به فزوني بودند.