چکیده:
وجود تضاد و تعارض بین خودخواهی (نفع شخصی) و نوع دوستی (نفع عمومی) و چگونگی جمع بین این دو، موضوعاتی هستند که ذهن بزرگترین متفکران تاریخ بشر را به خود مشغول کرده است. مکتب حقوق طبیعی، از جمله طلایهداران این امر می باشد که نقش مهمی در توجیه حق مالکیت و شناسایی حدود آن ایفا نموده است. بعضی از اندیشمندان این مکتب معتقدند حق مالکیت خصوصی حقی فطری و ناشی از طبیعت انسان است و در مقابل، جمعی دیگر با وجود شناسایی حق مالکیت عمومی به عنوان یکی از مصادیق حقوق طبیعی، حق مالکیت خصوصی را از آن استثنا دانسته و بر این باورند که این حق، در نتیجه وضع حاکمان یا برمبنای قرارداد اجتماعی به وجود آمده است. از سوی دیگر، در مکتب اسلام (فقه امامیه) اعتقاد بر این است که مالکیت حقیقی از آنِ خداوند بوده و انسان وامدارِ پروردگار در این عطیه الهی می باشد. دفاع از حق مالکیت خصوصی در هر دو گرایش اندیشه های مرقوم (همگرایی)، به وضوح دیده میشود، لیکن هر کدام از این دو دیدگاه در خصوص محدودۀ این حق با استعانت از مبانی فکری خود، خطمشی متمایزی اتخاذ و گاه به نتایج متفاوتی (واگرایی) رسیده اند؛ این امر ذهن هر پرسشگری را بر آن می دارد تا به مطالعه این نظریات، دلایل و روش های استدلالی بپردازد تا بتوان به نوعی همگرایی و سازش میان این اندیشه ها و واگرایی موجود درآنها پرداخت و در این کوره راه جزمگرایی، به نتیجه مطلوبی دست یافت.
The contradiction between selfishness (personal interest) and altruism (public interest) and how they are combined are issues that have engaged the minds of the greatest thinkers of human history. The school of natural rights is one of the pioneers in this regard that it has played a significant role in justifying the right of ownership and identifying its limits. Some thinkers believe that the right to private property is a natural right inherent in human nature and in opposite, others, despite the recognition of the right to public ownership as one of the examples of natural rights, consider private property as the exception and maintain that this right has come about as a result of rulers’ act or on the basis of a social contract. On the other hand, in the school of Islam (theImamiyah jurisprudence), it is believed that the real property belongs to God and the man is indebted to Him in this divine gift. Defending private property rights is observed in both of these views (convergence) but each of them, under the auspices its intellectual foundations, has adopted a distinct policy about the scope of this right and sometimes has come to different results (divergence). This leads the mind of anyone to study these theories, reasons and argumentative methods so that be able to deal with a kind of convergence and conciliation between these thoughts and the existing divergence between them and come to a favorite result in this lane of dogmatism.
خلاصه ماشینی:
(صانعی دره بیدی ، ١٣٨٤: ١٨-١٩) بنابراین در بیان آثاری که نظریه کانت بر آن دلالت دارد، باید گفت فردگرایی این اندیشمند به گونه ای است که علایق و منافع شخصی را با بی ملاحظگی مقدم بر علایق و منافع دیگران نمی داند و در عین حال که از حق طبیعی مالکیت خصوصی دفاع می نماید لیکن با پذیرش دخالت حاکمیتی دولت در اقتصاد جامعه (بر مبنای قانون ) محدودیت های وارد بر آن از طرف دولت را نیز می پذیرد و معتقد است دولت در صورتی که نفع عموم جامعه را در نظر بگیرد می تواند از املاک خصوصی مردم سلب مالکیت نماید چرا که حق مالکیت خصوصی توسط دولت قطعی گردیده است .
با وصف یادشده از دیدگاه مالکیت خصوصی به مثابه حقوق فطری ، باید گفت همه اندیشمندان این دیدگاه معتقد به فطری و طبیعی بودن حق مالکیت خصوصی بوده و همگرایی و وحدت این اندیشه ها از این منظر قابل درک است ؛ لیکن در خصوص شدت و حدت احترام و پاسداشت حق طبیعی مالکیت خصوصی نوعی واگرایی و تضاد در بینش آن ها دیده می شود؛ برخی مالکیت خصوصی را نامحدود و تعدیل ناپذیر قلمداد نموده ، دخالت اقتدار عمومی و محدودیت در مالکیت خصوصی را به صورت مضیق و با اعمال شروط صعب الحصول از جمله رضایت افراد مورد پذیرش قرار می دهند لیکن برخی دیگر با پذیرش مالکیت خصوصی محدود و تعدیل پذیر، دخالت دولت و ایجاد محدودیت در تملکات فردی را با حفظ حقوق افراد و رعایت شروطی چند از جمله وجود منفعت عمومی قابل حصول می دانند.