چکیده:
موضوع اصلی که هیدگر در فلسفه خود مطرح میکند وجود است. در نظر وی، وجودشناسی بعد از افلاطون و ارسطو در مسیر فراموشی قرار گرفته و جای خود را به معرفتشناسی داده است. بیتوجهی به معنای حقیقی وجود و اهتمام به موجود و ماهیت آن، احساس ناخشنودی را در هیدگر برانگیخت و باعث شد او محور فلسفه خود را بر وجودشناسی بنا نهد و برای فراتر رفتن از مفهوم وجود و رسیدن به حقیقت عینی و انضمامی وجود تلاش فراوانی کند. هیدگر برای رسیدن به این منظور به دنبال راهی برای شناسایی وجود است؛ به همین دلیل به انسان رو میآورد. از منظر او، انسان تنها موجودی است که توانایی پرسش از وجود را دارد و تنها پدیداری است که میتواند به همه پدیدارها معنا ببخشد. هیدگر وجودشناسی خود را با تحلیل وجودی انسان یا تحلیل اگزیستانسیال آغاز میکند و با روش پدیدارشناسانه قصد دارد خصوصیات و احوالات وجودی انسان را به تصویر بکشد. لازمه این نوع شناسایی وجود، تحلیل اگزیستانسی است که به سمت هرمنوتیک هدایت کند. هیدگر پدیدارشناسی را روش بازگشت به سمت وجود و هرمنوتیک را نیز وجه وجودی انسان و روشی برای مسأله هستی میداند؛ از آنجا که وجودشناسی باید در پی یافتن معنای وجود از طریق پدیدارشناسی هرمنوتیکی وجود انسان باشد، به وابستگی وجودشناسی، پدیدارشناسی و هرمنوتیک در فلسفه هیدگر میرسیم. پژوهش حاضر در پی بررسی پیوند هرمنوتیک و پدیدارشناسی و تحلیل پدیدارشناسی هرمنوتیکی به عنوان یک روش در فلسفه هیدگر برای شناسایی وجود است. روش به کار رفته، کتابخانهای است و مطالب مقاله با مطالعه منابع و آثار مختلف و نیز تحلیل و تبیین آنها جمعآوری شده است.
Main issue in Heideger philosophy is existence .in his theory, exestionology (ontology)after platoon and Aristotle has been forgotten and replace with epistemology. Inattention or having no regard to truth meaning of existence and paying attention or focusing on existent(extant, creature) and its essence has raise uncomfortable feeling in Heidegger, and made hem to construct its philosophical axes on existionology and employing mush effort to going beyond the perception of existence and reaching to the subjective and adjunctive meaning. Hidiger to fulfillment of this purpose was looking for a way or solution to cognition of existence. So he focus his attention on humanity(human being) because , from his points of views , human being is only creature that is of ability of question about existence and is only visibility(creature) who made other visible (creatures) meaningful. in this line with, Heidegger start his existionology with existentialanalys is of human and his going to illustrate existential specifications and statesof human. So requisite of this cogitation of existence is existential analysis that guider to hermeneutic. From Heidegger opinion, Phenomenology is way of return to existence and he regard or look hermeneutic as existential aspect of human and a method for ontology problem. Since exestionology (ontology) must be looking for finding of existence by hermeneutic phenomenology of human being, so we find the depending of existionology.
خلاصه ماشینی:
تلاش پژوهش حاضر این است که روش پدیدارشناسی هرمنوتیکی را از موازات وجود دازاین در فلسفه هیدگر مورد بررسی و مداقه قرار دهد.
از آنجا که واژه پدیدارشناسی را به معنای توصیف و نشان دادن به کار بردهاند، اگر آن را مطالعه یا شناخت پدیدار بدانیم، هر چیزی که ظاهر شود پدیدار است؛ یعنی پدیدار هر چیزی است که در حیطه ادراک و آگاهی انسان قرار گیرد، مانند پدیدارهای مادی، زیستشناختی و انفعالی.
بنابراین این مفهوم موضوع وجودشناسی را که معنای حقیقت وجود است مشخص نمیکند، بلکه معنای پدیدارشناسی را با رجوع به این شعار هوسرل میتوان تبیین کرد: «بازگشت به خود اشیا» (Return to the Thing Themselves)؛ اما به تفسیر هیدگر، این شعار به این معنا است که وجودشناسی از هرگونه نظامسازیِ پادرهوا و بیمبنا، بافت تصادفی و ساختگی مفاهیمِ به ظاهر موجه و هرگونه هواخواهی از مسائل کاذب اجتناب میورزد.
بنابراین به نظر او، پدیدارشناسی و هرمنوتیک و فلسفه هر سه عبارتند از تحلیل وجودی انسان و شناختن او به منظور راه یافتن به درک و شناخت معنای وجود.
به این معنا که انسان همواره در معرض خطر گمراهی به علت برداشت ناصحیح از زبان و کلام قرار دارد و برای درک درست معانی نیازمند تفسیر و بهرهگیری از روشهای خاص تأویل است؛ از همین رو به ادعای هیدگر و گادامر، هرجا مسئله فهم در کار است، هرمنوتیک حضور دارد.
این روش در لغت به معنای نشان دادن ساختار وجودی دازاین و تحلیل نحوه وجود خاص آدمی است، نه اوصاف و مقوماتی که او تحت آنها مندرج است؛ از این رو توصیف دازاین نوعی تفسیر آن و ذاتاً هرمنوتیکی است.