چکیده:
اکثر حکیمان مسلمان بهتبعیت از ارسطو جسم را حقیقتی مرکب از دو عنصر جوهری به نام ماده اولی و صورت جسمیه دانستهاند و برای اثبات این مطلب براهین مختلفی اقامه نمودهاند. یکی از این براهین برهان قوه و فعل است که در آن ترکیب جسم از ماده و صورت با استناد به دو حیثیت نفس الامری به نام قوه و فعل، اثبات شده است. برهانی که به اعتقاد بسیاری از فیلسوفان محکمترین برهان اثبات ماده اولی است که حتی در دقت و استحکام بر برهان فصل و وصل برتری دارد. بر این برهان نقدهای بسیاری وارد شده است اما آنچه کمتر بدان پرداخته شده بررسی اشکالات نقضی برهان مذکور است. در این میان نقض برهان قوه وفعل به هیولی اولی و نفس، نقض جدی تری است که این مقاله با بررسی آن، رویکرد دوگانه فیلسوفان در قبال جسم با هیولی و نفس را به تصویر کشیده و نقد کرده است.
Most Muslim philosophers, following Aristotle, believe that the body consists of two essential elements called “prime matter” and “corporal form”. They have presented several arguments to prove this theory. One of these arguments is the “argument of faculty and action”, which according to two kinds of faculty and act, prove body is composed of matter and form. Many of them believe this argument is the strongest argument proving the prime matter, which is more accurate and more powerful than “argument of separation and connection”. But a few of philosophers believe this argument has a lot of problems. In this paper, we first explain the argument of faculty and action on separate its premises. Then we criticize it by counting the four problems. Finally, we conclude that the argument fails to prove the composition of the body, of matter and form.
خلاصه ماشینی:
در این برهان سعی شده است با استناد به وجود دو حیثیت قوه و فعل در جسم، دو عنصر خارجی به نام ماده و صورت اثبات شود؛ تلاشی که به اعتقاد بعضی دیگر از فلاسفه اسلامی موفق نبوده، از جهات بسیاری مخدوش است.
ضمن اینکه اگر بساطت با اجتماع فعلیت و قوه یا وجدان و فقدان قابلجمع باشد، همین حرف را در مورد اصل وجود جسم نیز میتوان زد، به این صورت که جسم حقیقت بسیطی است که جنسش اتصال جوهری است و فصلش قابلیت پذیرش انقسامات نامتناهی یا قابلیت پذیرش کمالات ثانی و به همان جهت که بالفعل است، بالقوه نیز هست.
» (صدرالمتألهین، 1361: 226) صرفنظر از تضاد صریح و غیرقابلتوجیه دو عبارت فوق، وی در توضیح تجرد و مادیت نفس به دو اعتبار مختلف و عدم نقض برهان قوه و فعل و قاعده «کل حادث مسبوق بماده و قوه» به نفس انسانی مینویسد: بدن انسانی از آنجا که با استعداد خاص خویش مستدعی صورت مدبره و متصرفه در خود است، بر مقتضی جود واهب فیاض واجب است شیئی را وجود بخشد که مصدر تدابیر انسیه و افاعیل بشریه باشد و این ممکن نیست الا به اینکه آن شیء امری ذاتاً مجرد باشد.
هیولاى اولی اگر وجود داشته باشد، خود یکی از موارد نقض برهان قوه و فعل است و در این جهت فرقی نمیکند که ترکیب آن با صورت را اتحادی بدانیم یا انضمامی.