چکیده:
مجموعه معارف و تعالیم دینی، به دو قسم معارف نظری و عملی تقسیم می شود. تعالیم نظری دین غالبا در صورت گزاره های حقیقی، از وجود واقعیاتی خبر می دهند و تشکیل دهنده حوزه عقاید و جهان بینی دینی هستند. در مقابل، دستورات عملی دین شامل احکام و اخلاقیات که عموما به شکل جملات انشایی و در برخی موارد به صورت اخباری ذکر شده اند، بیانگر ایدئولوژی و موقف عملی انسان ها هستند. آنچه در این مقاله مورد توجه قرار گرفته، تبیین کیفیت ارتباط این دو دسته از حوزه های تعالیم دینی با الهام از نظریه اعتباریات علامه طباطبایی است.
گزاره های نظری، گزاره های پایه و اساسی دین شمرده می شوند و موقف عملی انسان، براساس این مبانی نظری شکل می گیرد. هرچند علامه طباطبایی، به رابطه تولیدی- منطقی میان گزاره های حقیقی و اعتباری قائل نیستند، اما رابطه این دو حوزه (اعتباریات و حقایق) را به کلی منقطع و گسسته نمی بینند. در مقاله پیش رو می کوشیم با توجه به آراء علامه طباطبایی و شهید مطهری و تحلیل ایشان درباره حقیقت اعتبارات شرعی، تبیینی قابل قبول، از نحوه ابتناء و ارتباط اعتبارات شرعی (فقه و اخلاق) با حقایق توحیدی ارائه دهیم.
Religious teachings and knowledge is divided into two categories: theoretical and practical. Theoretical doctrines of religion often convey a series of facts in the form of factual statements, and constitute the domain of religious beliefs and worldviews. On the contrary, the practical rulings of religion, including the laws and ethics, generally referred to in the form of imperative propositions and, in some cases, in the form of declarative propositions, express the ideology and practical standpoint of human beings. This paper deals with the quality of the relationship between these two domains of religious teachings inspired by Allameh Tabatabai’s theory of mentally-posited quiddities. Theoretical propositions are the basic and fundamental propositions of religion, and the practical standpoint of man is formed on the basis of these theoretical foundations. Although Allamah Tabatabai does not believe in the productive-logical relationship between factual and mentallyposited propositions, he does not consider the relationship between these two areas (mentally-posited quiddities and facts) to be completely disconnected. Based on the views of Allameh Tabatabai and Shahid Motahhari and their analysis of the truth of legal mentally- posited quiddities, in this paper, we try to provide a plausible explanation of the origin of mentally-posited quiddities (jurisprudence and ethics) and their relationship with monotheistic facts.
خلاصه ماشینی:
همچنین ازآنجاکه هر اعتباری مسبوق به صورتی و تصوری است که با انجام آن، انسان واجد آن صورت میشود، از این رهگذر نیز میتوان حلقه ارتباطی میان اعتبارات و حقایق ایجاد کرد؛ بهگونهای که میتوان اعتبارات شارع را برخاسته از صُوری در نفس دانست که مطابق واقع هستند.
همچنین در مرحله دوم که معرفت به رافع نیاز است، نیز ممکن است انسان دچار خطای معرفتی شود و مصداق حقیقی را با مصادیق کاذب اشتباه کند؛ برای نمونه، بهباور عارفان، نیاز به پرستش و خضوع در برابر معبود برتر، یکی از نیازهای حقیقی وجود انسانهاست، اما آنچه سبب میشود عدهای به پرستش غیر خدای یگانه روی آورند، خطا در تشخیص مصداق این معبود است (امام خمینی، 1376، ص184).
بنابراین، اعتبارات شرعی در حوزه اخلاق و احکام ریشه در عمیقترین نیاز انسان دارد و کسی که در ظرف تبعیت حقیقی از آنها قرار بگیرد، رفتهرفته در مییابد که این اعتبارات در حقیقت خلأهای وجودی او را پُر میکنند، اما درک آن در آغاز امر، برای همه ممکن و ملموس نیست؛ برای نمونه، احکام فقهی که شارع مقدس در موضوع حجاب اعتبار کرده، بیش از همه متوجه زنان است؛ زیرا این احکام، ضامن حفظ صفت اخلاقی حیا و عفت در زن است و حیا و عفت نیز ریشه در فطرت توحیدی همه انسانها دارد و به علت غلبه ظهور جلوههای جمالی خدا در ساختمان وجودی زنان، این حیا و عفت که ریشه در همان جمال دارد، در وجود زنان بیشتر بروز و ظهور یافته و به همین سبب احکام ویژهای در باب حجاب زن وضع شده است.