چکیده:
درهمتنیدگی امر اجتماعی و امر فضایی، یا تولید اجتماعیِ فضا، مضمون اصلی نظریۀ تولید فضا است که هانری لوفور آن را، بهویژه بهمنظور نقد نظریههای شهریِ رایج، پرورانده است. لوفور در این نظریه برای توضیح دیالکتیک تولید فضا از سه مفهوم فضای بازنمایی، بازنمایی فضا و پرکتیس فضایی استفاده میکند و آن را در متن نظریهپردازیاش راجع به زندگی روزمره جای میدهد. بازخوانی و نقادی نظریۀ لوفور، درواقع در حکم بازنگری و صورتبندی دوبارۀ طیف وسیعی از ایدهها، مفاهیم، متدها و دستمایههایی است که در سنتهای فلسفی ایدهآلیستی و پوزیتیویستی سدههای گذشته درخصوص فضا بهکار گرفته شدهاند. این تلاش نظری، در صدد است تا بُنمایهای مفهومی برای ارتباط دادن پویشهای جامعۀ شهریشده با مناسبات سرمایه در اختیار بگذارد و به طور مشخص، فضا را به مثابۀ چیزی که در روابط اجتماعی تولید و بازتولید میشود، وارد تحلیل اجتماعی کند. نتیجۀ کار نشان میدهد که این نظریه و کارهای تجربیتر اخیر کسانی همچون دیوید هاروی در امتداد آن، از پتانسیل بالایی برای توضیح و تبیین اجتماعی فضا و تغییرات آن برخوردار است.
The intertwining the social and the spatial, or what is called the social production of space, is the main theme of the theory of production of space that has been introduced by Henri Lefebvre in order to criticize the existent urban theories. In this theory, Lefebvre uses three concepts to explain the dialectic of spatial production: the space of representation, spatial representation and spatial practice. He applies this theory with these three concepts to introduce a thick description of everyday life. Rereading and criticizing Lefebvre theory is in fact a kind of revising and reformulating a range of ideas, concepts, methods and techniques which have been used in idealist and positivist philosophical traditions about space in past centuries. This theoretical contribution is about to introduce some themes for explaining the relation between urban dynamism and capital accumulation. It attempts specifically to analyze space as something that is produced and reproduced in social relations. The finding shows that this theory and some other more empirical contributions have the potential of explaining the nature and transformations of space.
خلاصه ماشینی:
jamal٨ طرح مسأله قصد این جستار کندوکاو در به هم بافتگی امر اجتماعی و امر فضایی در شهر با توسل به نظریۀ شهری انتقادی است ، نظریه ای که ناگزیر گفتارهای نظری پیشین راجع به مسئلۀ تولید فضا را به مثابه گفتارهایی غیرانتقادی به پرسش میگیرد و موضعی انتقادی برای توضیح مسائل شهرهای مدرنی که زیر سیطرٔە الگوی انباشت سرمایه در سرتاسر جهان قرار دارند، اتخاذ میکند.
همچنین به طور مشخص نظریۀ تولید فضای لوفور، تئوریها و مفاهیم جامعه شناسان شهری مکتب شیکاگو، اکولوژیست ها، کارکردگرایانی که در امتداد بینش تالکت پارسونز در مورد شهر و مناسبات آن میاندیشند، فرهنگ گرایان ، پدیده گرایان ، نظریه های شهری لوئیس ورث ، پال ، رابرت ردفیلد و به نوعی تمام تئوریهای شهری که فضا را مستقل از روابط اجتماعی و طبقاتی میدانند و در تحلیل هایشان غایب است ، را به نقد میکشد و همچون یک دیالکتیسین تمام عیار، بینش مارکسی را در تحلیل چگونگی شکل گیری فضاهای شهری و ارتباط آن ها با امر اجتماعی مورد کند و کاو قرار میدهد.
منطق دیالکتیکی هگل هم به معنای روشی است برای تحلیل و هم به معنای بازآفرینی پویش امر واقعی به واسطۀ پویش اندیشه ، اما از نظر لوفور، هگل آشکارا بر آن بود تا از برداشت های تک بعدی از رابطۀ بین شکل و محتوا دوری گزیند، آن هم از طریق یک کاسه کردن هردو این ها در «حماسۀ عظیم ذهن » که در آن هر یک از لحظه های واقعیت و اندیشه در پویشی دیالکتیکی از شدن دگرگون میشوند، یعنی هم زمان برانداخته میشوند، حفظ میشوند و تغییر میکنند (ترکمه : ١٣٩٣).