چکیده:
تاملات پل تیلش درباب عقل، وحی، فرهنگ و شخص مسیح تاثیرات فراوانی روی اندیشههای الهیاتی و فلسفی معاصر گذاشته و مسیرهای جدیدی در تاملات الهیاتی گشوده است. تیلیش درباب خدا نیز تصور ویژهای دارد که از نوشتههای اولیه او در آلمان تا آثار متاخرش در آمریکا، زوایای مختلف این مفهوم پرداخته شده است. او تلاش میکند تا با طرح تحلیلی از مفهوم خدا، الهیات را با شرایط نوینی که جهان از سر میگذراند تطبیق دهد و در این مسیر نقدهای خود به نظریاتی را که در الهیاتی سنتی و معاصر دیده میشود مطرح سازد. در این مقاله تلاش میشود درباب تصور ویژه تیلیش از خدا سخن به میان آورده شود و روشن گردد که بنا به چه مقتضیاتی او به چنین مواجههای با این مفهوم رسیده است. از منظر تیلش، چهار تعبیر از خدا قابل ملاحظه است که در این مقاله معرفی آنها و نشان دادن ارتباط میان آنها مورد نظر است. به نظر میرسد که تصور تیلیش از خدا متکی به مبانی روششناختی، هستیشناختی و زبانشناختی است که در ابتدا مروری بر آنها صورت خواهد گرفت. در نهایت نسبت به تاثیری که تصور تیلیش از خدا روی تاملات دیگر او، خصوصا در حوزه فرهنگ، دارد اشاراتی صورت خواهد گرفت.
Paul Tillich is known as one of the prominent contemporary theologians. His reflections on reason, revelation, culture, and Christ had a great impact on theological and philosophical thoughts and have opened up new horizons in theological thinking. From his early works in Germany until his later works in the USA, Tillich had a special notion about God and has engaged with its different dimensions. He attempts to analyses the concept of God in accordance with the new conditions of the world, and through this attempt express his critic to the traditional and contemporary theological thesis about God. In this article, we illustrate Tillich’s notion of God and the implications that lead him toward this kind of encountering the subject under discussion here. Among Tillich’s works, there can be found four terms attributed to God and in this article, we will discover the relationship between these terms. It seems that Tillich’s notion of Gods relies on methodological, ontological, and linguistic foundations which will be reviewed at the starting of this article. Eventually, we will mention the impact of Tillich’s notion of God in his other reflections, especially in the realm of culture.
خلاصه ماشینی:
ولی در اینجا سؤالی قابل طرح است: اگر هر آنچه درباب خدا میگوییم نمادین است، آنگاه واژۀ «خدا» خود نمادی برای چیست؟ تیلیش در پاسخ به این پرسش بیان میکند که باید در تصور خدا دو عنصر را بازشناسیم: عنصر واپسین که متعلق تجربۀ مستقیم ما است و فینفسه نمادین نیست، و عنصر انضمامی، که از تجربۀ معمول ما اخذ میشود و بهصورت نمادین به خدا اعمال میگردد.
بر این اساس تیلیش بیان میکند که باید خدا را تحت این عناوین به تصور درآورد: «قدرت هستی»، «قدرت مقابله با عدم»، «قدرت نامتناهی هستی»، یا نهایتاً «خود هستی» (گرنر و اولسن، 1390، ص189)؛ اصطلاحاتی که همگی دلالت دارند بر اصطلاحی غیرنمادین درباب خدا و معطوف هستند به پاسخی که الهیات میتواند به اصلیترین مسئلۀ تنقیح شده توسط فلسفه درباب تهدید عدم برای انسان بدهد.
بدین ترتیب است که سایر گزارههایی که درباب خدا مطرح میشود همگی نمادین هستند و به همین تعبیر «خود-هستی» ارجاع دارند، که خود به صورت غیرنمادین محکی امر نامشروط و نامتناهی است.
منظور تیلیش از دومین اصطلاحی که برای توصیف خدا استفاده میکند، تحت این عنوان که «خدا بر فراز خدا» همین است؛ خدایی که خود هستی یا بنیان یا قدرت هستی است و بالاتر از خدای ظاهراً متناهی الهیات مسیحی سنتی است که مسیحیان، و سایر ادیان ابراهیمی، او را در یک شخص یا وجود متعین میدانند.
این بیان مرتبط است با توصیفی که تیلیش از نسبت بین خدا و جهان دارد که در واقع رابطۀ بین خود-هستی و هستندههای جهان است؛ در حقیقت اولی بنیان همۀ هستندهها است.