چکیده:
آیا همه اجزاء دین به یکمیزان از اهمیت برخوردارند یا اینکه برخی مهمتر و برخی کماهمیتتر هستند؟ برخی گفتهاند دین مغز و پوستی دارد یا به تعبیر دیگر، صدف و گوهری دارد؛ ولی تعبیر مغز و پوست و گوهر و صدف برای تعالیم دین شایسته نیست؛ چراکه پوست و گوهر و صدف ارزش واقعی ندارند. گاهی نیز تعبیر ذاتی و عرضی در دین بهکار رفته است که دستکم، اگر مقصود از دین تعالیم آنهم باشد، دقیق نیست. در این نوشتار، سخن این است که دین جسم و جان یا بدن و روحی دارد که جان و روح اصل است و همه اجزاء دیگر و نیز میزان اهمیت آنها را میبایست با این روح که در همه اجزاء سریان دارد، سنجید. ذاتی و عرضی بودن یا ثابت و متغیر بودن احکام به این روح بستگی دارند.
Do all components of religion enjoy the same degree of importance, or some are more and some are less important? Some have stated that religion includes a core and a shell, or in other words, a sell and a pearl. However, the applications of core and shell or shell and pearl to religious teachings are not appropriate and true, because they have no real value. Sometimes the technical term "essential and accidental" has been used in religion which if the purpose of the use of religion refers to the teachings of religion, such use is not exact. This study demonstrates that religion consists of a substance and a soul or a body and a spirit which here soul or spirit is of great important and all other component parts must be measured by the spirit that is existed in all members of the body. The importance of each member is measured by the soul. Being essential or accidental or being fixed or variable of religious rules depends on the spirit.
خلاصه ماشینی:
تجربه ديني و رویارویی با امر قدسي و مانند آن، ممکن است هدف و نتيجه دینداری بهحساب آيد و نه بخشي از دین بهعنوان مجموعهای از باورها و اعمال؛ ولی پرسشي که ما در بحث گوهر و صدف دین در پي آن هستيم، اين است که آيا میان گزارههای دین، بهعنوان مجموعهای از باورها و بایدونبایدها، بخشي از آنها گوهر و برخي ديگر صدف آن هستند؟ فرض کنيم که همه باورها و اعمال براي اين باشند که انسان با خدا روبرو شود و او را تجربه نمايد.
ايشان میگوید زبان عربي و نيز فرهنگ عربي ذاتي اسلام نيست و بهناچار برای ارتباط با مخاطب نخستین، از اين امور در قرآن استفاده شده است؛ همچنين مجموعه واژگاني که قرآن براي بيان هدف خود بهکاربرده همه از فرهنگ محيط و زمانه گرفته شده است و اینها عرضي دین هستند.
يکي از اين عالمان امام محمد غزالي است که در کتاب احياء علومالدين، فقه را از علوم دنيوي میشمارد که به صحت و فساد صوري عباداتي مانند نماز و روزه کار دارد و کاري با درونمایه آنها ندارد و تنها صورت ظاهر را که رافع تکليف است درست میکند؛ و در بخش احکام اجتماعي، فقه براي ایجاد صلح و برپایی نظم است و برپاداشتن نظم و پابرجا کردن عدالت نيز اگر سود اخروي نداشته باشد مطلوبيت ذاتي ندارد.
اگر همه پيامبران و کتابها، يعني اصل دین، براي عدالت آمدهاند چگونه میتوان گفت که بخش اجتماعي ذاتي اسلام نيست؟ سخن غزالي مبنی بر اینکه اجراي عدالت، مقدمه وصول به سعادت بوده و در اين صورت ارزشمند است، سخن درستي است؛ ولی همانطور که در تعريف گفته شد، همه دین اعم از باورها و اعمال، مقدمه رستگاري انسان است.