چکیده:
یکی از معمول ترین راه های نفوذ یک علم به علوم دیگر، قدرت استدلال و کلی بودن آن است که این امر سبب کمک خواهی و گاه وام گیری برای دیگر علوم شده است. فلسفه یکی از علومی است که در این خصوص گوی سبقت را در حیطه علوم انسانی از دیگر علوم ربوده است. بر این اساس، بسیاری از علوم به ویژه علم اصول فقه در حوزه شیعه متأثر از دانش فلسفه اند، چرا که علم اصول به واسطه درگیر بودن با زمینه های مختلف و با وجود تاریخ پر فراز و نشیب خود، به علمی وام گیرنده، به خصوص از فلسفه، بدل گشته است. البته باید اذعان داشت که این بدان معنا نیست که اصولیان بدون هیچ دخل و تصرفی در واژگان فلسفه از آن استفاده کرده اند. نفوذ فلسفه و تأثیر پذیری علم اصول به حدی پیش رفته که قواعد فلسفی، که نتایج مباحث آن علم محسوب می شود، به وفور در این علم استفاده شده است، به گونه ای که به بخشی از ادبیات آن تبدیل شده است. این تأثیر پذیری از به کار گیری پردامنه و فارغ بالانه واژگان فلسفی توسط برخی از اصولیان در لابه لای نوشته های شان آغاز شده و تا استخدام عمیق ترین و غامض ترین استدلال ورزی ها در روش اندیشیدن پیش رفته است. لذا با بررسی برخی از آثار مولفان اصول، می توان به صورت گسترده نقش فلسفه و قواعد آن را به طور آشکار مشاهده کرد. این نوشتار به برخی از این موارد پرداخته و امید است تا بدین سبب ضرورت آموزش و فراگیری فلسفه، حداقل در حد فهم قواعد و اصول، را به اثبات برساند و از طرفی ضرورت توجه به تغییر متون آموزشی در خصوص علم اصول را نیز نشان دهد.
One of the most common ways for one science to penetrate other sciences is through its power of reasoning and generality, which has led to the seeking and sometimes borrowing of other sciences. Philosophy is one of the sciences that in this regard has snatched the lead in the field of humanities from other sciences. Accordingly, many sciences, especially the science of the principles of jurisprudence in the Shiite field, are influenced by the knowledge of philosophy, because the science of principles is a borrower science, especially due to its involvement in various fields and despite its ups and downs. It has changed from philosophy. Of course, it must be acknowledged that this does not mean that the fundamentalists used it without any interference with the words of philosophy. The influence of philosophy and the influence of the science of principles has progressed to such an extent that philosophical rules, which are the results of the discussions of that science, have been used extensively in this science, so that it has become a part of its literature. This influence has started from the wide and gradual use of philosophical words by some fundamentalists in the margins of their writings and has progressed to the employment of the deepest and most obscure arguments in the way of thinking. Therefore, by examining some of the works of the authors of the principles, the role of philosophy and its rules can be clearly seen. This article deals with some of these cases and hopes to prove the necessity of teaching and learning philosophy, at least to the extent of understanding the rules and principles, and on the other hand to show the need to pay attention to changing educational texts on the science of principles.
خلاصه ماشینی:
تعامل فلسفه با اصول فقه 1 مجتبی شاهوار 2 یونس واحدیاریجان سید حسین سجادی ٣ چکیده یکی از معمول ترین راه های نفوذ یک علم به علوم دیگر، قدرت استدلال و کلی بودن آن است که این امر سبب کمک خواهی و گاه وام گیری برای دیگر علوم شده است .
دانش مستحدث اصول فقه نیزپس از پیدایش از دیرباز تحت تأثیر علوم مختلفی از جمله فلسفه ، منطق و کلام بوده است به گونه ای که گاهی برخی از مسائل علمی و یا تقریبا همه مسائل آن از علوم دیگر گرفته شده ولی در عین حال با وجود عاریتی بودن به عنوان یک علم مستقل مطرح است .
توضیح این که در میان برخی فقها، در علم فقه ، در کنار استظهارات عرفی، از روش عقلی و قواعد فلسفی نیز استفاده می شد؛ اما با طرح تفصیلی اندیشه ادراکات اعتباری و تفکیک آن ها از ادراکات حقیقی توسط محقق اصفهانی و علامه طباطبایی، تحولی در این روش مطرح شد(طباطبایی،٤ ؛ ٣٤٦)مطابق این دیدگاه ، نمی توان در علم اصول ، فقه و علم کلام ، از قواعد فلسفی که ناظر به ادراکات حقیقی اند، سود برد؛ و کاربرد استدلال و برهان و تحدیدات منطقی در مسائل این علوم نیز صحیح نیست ؛ زیرا حدپذیری و برهان پذیری از ویژگی های ادراکات حقیقی است .