چکیده:
قانون علیتی و معلولیتی امکانی به دو بخش طبیعی و عقلی تقسیم میشود. بخش اول، بر جهان طبیعت و بخش دوم بر جهان عقل حاکم است. انسان، از آن جهت که صاحب بدن و صاحب عقل است، این دو جهان را در خود جمع کرده است، لیک در درون این اجتماع میان این دو جهان نبردی شکل میگیرد تا قلمرو هر یک در سیطرۀ دیگری درآید. پیروزی عقل بر غرایز یا پیروزی ارادۀ عقلی بر امیال طبیعی، جواز ورود انسان ساکن طبیعت را به جهان اول اخلاق میدهد. آنچه در این نوشتار میآید، تبیین حرکت عقل از جهان اول به جهان دوم اخلاق است؛ جهانی دورتر از جهان طبیعت و خطرهای آن و جهانی فراتر از جهان اول اخلاق در تعین اراده بر حسب قوانین اخلاق. در این جهان دوم، همهٔ قوانین جهان اول برقرار است، لیک یک محتوا به همهٔ آنها افزوده میشود که چونان فصل مقوّم جهان دوم است و کسانی را در خود میپذیرد که آن فصل را در نیروی عقل خود فعّال کرده باشند.
The law of contingent causation is divided into two parts: natural and rational, where the former governs the natural world and the latter governs the rational world. As having a body and reason, man combines both worlds, but this involves a conflict between the two worlds ‒ each seeks to dominate the other. The victory of reason over impulses or the victory of rational will over natural desires provides the nature-inhabitant person with a permission to enter the first moral world. In this paper, I offer an account of the reason’s move from the first to the second moral world ‒ a world far from the natural world and its dangers and a world above the first moral world in the determination of the will in terms of moral laws. In this second world, all the laws of the first moral world apply, albeit with a content added to each as a constitutive differentia of the second world, admitting those who have activated the differentia in their rational power.
خلاصه ماشینی:
آنچه در اين نوشتار ميآيد، تبيين حرکت عقـل از جهـان اول بـه جهان دوم اخلاق است ؛ جهاني دورتر از جهان طبيعت و خطرهاي آن و جهاني فراتر از جهان اول اخـلاق در تعين اراده بر حسب قوانين اخلاق .
در اين جهان دوم ، همه ٔ قوانين جهان اول برقرار است ، ليک يـک محتـوا بـه همه ٔ آنها افزوده ميشود که چونان فصل مقوم جهان دوم است و کساني را در خـود مـي پـذيرد کـه آن فصـل را در نيروي عقل خود فعال کرده باشند.
شـرايط بخـش زيسـتي در طبيعـت بسـيار متراکم تـر از بخـش غيرزيستي است ؛ بخش زيستي براي آغاز و دوام ، وابسته بـه بخـش غيرزيسـتي طبيعـت اسـت ؛ از اين رو، بر موجودات حاضر در قلمرو زيستي نه تنها قوانين طبيعي فيزيکي و شيميايي که قـوانين زيستي نيز حاکم است .
اين امکان وجود دارد کـه در مـوارد تجربي، غرايز با يک ديگر هماهنگي داشته باشند و اميال به سـوي مقصـد واحـد تجميـع شـوند، ليک در دشوارترين وضعيت که موارد تجربي آن کم نيست ، شـوق غرايـز بـه خواسـته هـاي خـود به سوي راه هاي متفاوت و متعارض ميل ميکند.
در جهان طبيعت ، ورود به جهـان اخـلاق شخص انساني را ساکن جهان عقل ميکنـد، بـه ايـن معنـا کـه همـۀ کـردار و افعـال اختيـاري او را برخاسته از قانون عقلي اخلاقي ميکند و از دخالت غرايـز و اميـال در حـريم آن دور نگـه مـيدارد.
در اين جاسـت کـه عقـل مستکمل بشري نيازمند به عقلي است که همۀ قانون هاي جهان عقل را نه تنها به طور تضمين شـده ميداند که به طور تضمين شده به آن عمل ميکند.