چکیده:
«الهیات سلبی» بهمثابه نظریهای مهم در حوزه «زبان دین»، در الهیات یهودی، مسیحی و اسلامی پیروان زیادی دارد و در سه حوزه هستیشناسی، معرفتشناسی و معناشناسی صفات الهی مطرح است و میان آنها پیوند مستحکمی برقرار است. از رهگذر این جستار مشخص میشود که بر پایه یافتههای این تحقیق، علامه طباطبایی در برخی رسالههای فلسفی و عرفانی و در مواردی از تفسیر المیزان، با گذر از الهیات ایجابی در حوزه هستیشناسی صفات الهی و با تأثیرپذیری از عرفا بهویژه سیداحمد کربلایی، الهیات سلبی را در این حوزه پذیرفته، بر این باور است که فیلسوفان بزرگی نظیر فارابی، ابنسینا و حتی صدرالمتألهین به درک این دیدگاه نرسیدهاند. به باور علامه طباطبایی، نامتناهیبودن ذات الهی از یکسو و محدودیت مفهوم بما هو مفهوم از سوی دیگر، توجیهکننده الهیات سلبی و مانع پذیرش الهیات ایجابی و صدق مفاهیم کمالی بر ذات الهی است.
Apophatic theology, as an important theory in the field of the language of religion, has many supporters in Jewish, Christian, and Islamic theology, and a firm link continue to exist between them in the three areas of ontology, epistemology, and semantics of divine attributes. Based on the findings of this research, Allameh Tabatabai, in some philosophical and mystical treatises, and in some instances in his Tafsir al-Mizan, while passing through positive theology in the field of the ontology of divine attributes and being influenced by some mystics, especially Sayyid Ahmad Krbalaeie, accepted apophatic theology in this area, and believed that great philosophers such as Farabi, Ibn Sina and even Mulla Sadra did not have any idea of this viewpoint. According to Allameh Tabatabai, the infinitude of the divine nature on the one hand, and the limitation of abstract understanding, on the other, justifies the apophatic theology and prevents the acceptance of positive theology while confirming the variety of the concepts of perfection on the divine nature.
خلاصه ماشینی:
علامه سيدمحمدحسين طباطبايي (١٢٨١-١٣٦٠ش ) آموزه هستيشناسي صفات الهي را با بهره گيري از فرهنگ ديني ، مباني فلسفه صدرايي و عرفان نظري در موارد متعدد مطرح نموده و با اينکه در آثار فلسفي نظير «بداية الحکمة »[٢٥، ص٢١٠]، «نهاية الحکمة »[٢٦، ج٤، ص]، ايده الهيات ايجابي در حوزه هستي شناسي صفات الهي را پذيرفته ، اما در برخي رساله هاي فلسفي [٢٨، ص٣١٠] و عرفاني [٢٩، ص٢٧]؛[٩، ص١٧١] و نيز در مواردي از تفسير الميزان [٢٧، ج٦، ص١٠١] با گذر از الهيات ايجابي در حوزه هستيشناسي صفات الهي ، الهيات سلبي را در اين حوزه پذيرفته و بر اين باور است که اين ديدگاه والاترين آموزه توحيدي و برجسته ترين دستاورد دين مقدس اسلام است و در آموزه هاي پيامبران پيشين يافت نمي شود؛ بالاترين درجه توحيد که در تعاليم پيامبران پيشين آمده ، الهيات ايجابي عينيت صفات با ذات الهي است که فيلسوفان بزرگ جهان اسلام نظير فارابي و ابن سينا آنرا شرح داده اند و حتي صدرالمتألهين نيز از آن فراتر نرفته و آنرا بر پايه مباني هستيشناختي حکمت متعاليه تقرير و تثبيت نموده است ؛ اين در حالي است که دستاورد معرفتي اسلام در اين حوزه بيش از نظريه عينيت صفات با ذات الهي است و آموزه الهيات سلبي در سايه اطلاق ذات الهي از آموزه هاي ويژه اسلام است [٢٩، ص٣٨-٤١].