چکیده:
یکی از مهمترین رسالت های دانشگاه و آموزش عالی می تواند آماده سازی افراد برای ورود به دنیای بازارکار باشد، و علوم انسانی به صورت اعم و علوم تربیتی به صورت اخص از این قاعده مثتنی نیست، این در حالی است که به نظر می رسد علوم تربیتی در حوزه اشتغال با چالش هایی روبرو است. در این راستا پژوهش حاضر نیز با هدف طراحی الگویی به منظور بازسازی سیستم دانشگاهی در علوم تربیتی، با تاکید بر رویکرد اشتغال زایی صورت پذیرفت، همچنین پژوهش از نوع کیفی که با استفاده از راهبرد مبتنی بر نظریه داده بنیاد صورت پذیرفته است، به علاوه با توجه به استفاده از رویکرد هدفمند و بکارگیری معیار اشباع نظری، مصاحبه های نیمه ساختار یافته با ۲۸ نفر از اعضای هیات علمی و فارغ التحصیلان این رشته انجام شد و اطلاعات جمع آوری شده در نرم افزار ATLAS.tiTM، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و در نهایت ۲۶۹ شناسه، ۳۹ مقوله فرعی و ۶ مقوله اصلی شناسایی شد، نتایج داده های در طی سه مرحله، کدگذاری باز، محوری و کدگذاری انتخابی حاکی از تاثیر عوامل متعددی بر پدیده محوری پژوهش داشت. همچنین، یافته های مطالعه در چارچوب یک الگو شامل؛ پدیده محوری، شرایط علی، راهبردها، زمینه، شرایط مداخله گر و پیامدها تحلیل شده است.
One of the most important missions of the university and higher education can be preparing people for entry into the labor market, and the humanities in general and the education sciences, in particular, is no exception, while education in the field of employment seems to face challenges. In this regard, the present study was aimed to design a model for the reconstruction of the academic system in the educational sciences, with an emphasis on the employment-based approach. For this purpose, the researcher designed the semi-structured interview questions by reviewing the research literature and guiding the instructors, counselors, and some experts. In addition by using a purposeful approach and applying theoretical saturation criteria, semi-structured interviews were conducted with 34 faculty members and graduates of educational sciences. The collected data was analyzed in the ATLAS. tiTM software and finally 269 identifiers, 39 sub-categories and 6 main categories were identified. The results of data in three stages, open coding, axial coding, and selective coding, indicate the influence of several factors on the central research phenomenon that can be attributed to causal conditions (curriculum, mission orientation, teaching, and learning, need assessment, etc. ), strategies (removing legal barriers), decentralization, unionization, redesigning internships, etc. ), context (policy, space and educational opportunities, localization of discipline), intervening conditions (macro and national level and university) and consequences (macro-level and enterprise level).
خلاصه ماشینی:
در ايران نيز گسترش کمـي دانشـگاه هـا موجـب افـزايش قابـل ملاحظـه دانـش آموختگـان شـده (دين محمدي، نريماني و قرباني، ١٣٩٧)، و علوم انساني نيز از اين توسعه کمي بينسيب نبـوده ، ايـن در حالي است که علوم انساني، به علت ماهيت تئوريک و نظري خـود (عيوضـي ، ١٣٨٤)، در برابـر توسـعه کمي آسيب پذيرتر بوده و اين امر موجب شده با معضل اشـتغال فراگيـران بـيش از پـيش روبـرو شـود (پارياد و معدن دارآراني، ١٣٨٧؛ عزيزي، ١٣٨٧)، در اين ميـان ، نيـز علـوم تربيتـي بـه عنـوان حـوزه اي مـيان رشته اي (شهامت ، آراسته ، شهامت و روزگار، ١٣٩٢)، و بخشي از علوم انسـاني، نيـز از ايـن قاعـده مثتثني نيسـت (خورسـندي طاسـکوه ، ١٣٩٦؛ شـرفي و مقـدم ، ١٣٩٤؛ بيگـدلي، کرامتـي و بازرگـان ، ١٣٩١؛ الفاويان ، ١٣٨٩؛ سعيديرضـواني، محمدحسـين زاده و بـاغگلي، ١٣٨٩؛ پورکـاظمي، ١٣٨٨)، و نيازمند توجه ويژه اي حداقل در حوزه بازارکار و اشتغال دارد، هر چند که نبايد آموزش عالي را حتـي در حوزه هايي که کاملا با مسائل فني و اشتغال درگير هستند تنها به مساله اشتغال محدود نمود، چـرا کـه در ترسيم اهداف نهايي آموزش به صورت عمومي و آموزش عالي، افـق هـاي ديگـري نيـز مـدنظر بـوده است ، اما با اين وجود به نظر ميرسد حداقل از يک ديدگاه جزيره اي علوم تربيتي نيازمند توجه ويـژه در حوزه اشتغال و اشتغال زايي است ، به عنوان نمونه به رغم اينکه شکل گيـري، مطالعـات مــيان رشــته اي (همانند علوم تربيتي)، بـا هدف ارتقاء وضعيت علوم انساني باز ميگردد، اما ملاکهـا و شـاخص هـاي آن در زمينه طراحي، اجرا و ارزيابي، با وجود اهداف برنامه هـاي توسـعه ي چــهارم و پنــجم ارائـه نــشده است (قورچيان و مالکي، ١٣٩٥).