چکیده:
عنوان مقالۀ حاضر به دقیقترین شکل پروبلماتیک اصلی آن را بیان میکند. در همین راستا، این متن از کاربردهای مختلف فرهنگ (پرورش، فرهیختن، تمدن و غیره) نزد نیچه آغاز میکند. نیچه، از نخستین متون جدیاش، برای مثال، زایش تراژدی، تا پارهنوشتهای جنونآمیزِ واپسین روزهای پیش از جنونش، و حتی تا آخرین نوشتههای منتشرنشدۀ ارادۀ معطوف به قدرت، همواره با «فرهنگ» درگیر بوده است. این درگیری اما نه درگیری با مفهومی در کنار سایر مفاهیم، بلکه چیزی ورای آن، یعنی مواجهه با تراکمی از کل نیروهای در حال نبرد است که ذیل یک نام واحدِ فراگیر مجتمع شدهاند. در این راستا، ابتدا به دو وجه معنایی ایجابی و منفی فرهنگ نزد نیچه پرداختیم، سپس به میانجی ارائۀ تفسیری رادیکال و درونیسازیِ هر دو وجه مذکور، به لایههایی از مواجهۀ انتقادی نیچه با فرهنگ وارد خواهیم شد و در انتها، بحث نیچه از فرهنگ را سکویی قرار دادیم برای اشارهای مختصر به آنچه نیچه برای جهان امروز پیشبینی کرده بود: نیستانگاریِ محتومِ عصر ما.
The title of the present article describes its main problematic. The text begins with Nietzsche's various uses of culture (cultivation, education, civilization, etc.). From his first serious texts, such as the Birth of Tragedy, to the mystical fragmentations of the last days before insanity, and even to the last unpublished writings of The Will to Power, Nietzsche has always been involved with "culture." This conflict, however, is not a conflict with a concept alongside other concepts, but something beyond it, a confrontation with the density of all forces under a single common name. In this regard, we first look at the positive and negative aspects of culture in Nietzsche's view. Then, through a radical interpretation and internalization of both sides, we will penetrate into the layers of Nietzsche's critical encounter with culture. Finally, we utilize these discussions in order to briefly point to what Nietzsche predicted for today's world: the inevitable Nihilism of our age.
خلاصه ماشینی:
(59 :1395 به هر ترتيب هرچند تحقيق حاضر، جز در مواقع بسيار محدود، به اين تمايز تکيه نميکند و زماني که به طور کلي از «فرهنگ » نزد نيچه سخن ميگويد، مرادش ، بسته به معناي عبارات ، هم Bildung و هم Kultur است ، اما براي اثبات همين مدعا نيز به ناچار بايد نمونه هايي از اين استعمال را نشان دهد.
در اين معنا، تبارشناسي نيچه ، در مقام روش ، را ميتوان نوعي تبارشناسي فرهنگي دانست ، چرا که در نهايت خود را صرفا به مباحث فلسفي، يا سياسي، يا اقتصادي، يا ديني و غيره محدود نميکند، بلکه به دنبال رديابي ريشه هاي شکل گيري مفاهيم در سطحي جامع و فراگير است که شايسته ترين نام براي آن ، «فرهنگ » است .
براي مثال ، او نيز، مانند ديگران ، فرهنگ را پرورش انسان در راستاي تمدن و کسب قدرت و صيانت نفس ميداند، اما آن را چنين بيان ميکند: معناي تمام فرهنگ [Kultur] جز پروراندن جانوري خانگي و فرهيخته از درون جانور شکاري «انسان » نيست ؛ پس بيگمان ، تمامي آن غريزه هاي واکنشگري کينه توزي را، که به ياري آنها نژادهاي والاتبار و همۀ آرمان هاشان را سرانجام خوار کرده اند و مهار زده اند، ميبايد ابزارهاي راستين فرهنگ [Kultur] انگاشت (نيچه (51 :1377 حملۀ شديدالحن او به فرهنگ ، در حقيقت بهانه اي است براي صورتبندي حملاتش عليه همه چيز زمانه ، به ويژه هر شکلي از اجتماع انساني.