چکیده:
بیان مسئله: کیفیت زیست و معنای زندگی همواره با حضور عناصر، اشیاء، چیزها، افراد و مفاهیم پیوند خورده است و غیاب بهمعنای نفی و سلب حضور، این معنا را قوام داده و از همینرو در فلسفه و هنر بسیار وارد شده است. مفهوم ابسنس به مثابۀ یک استراتژی هنری در بطن بسیاری از آثار هنری بهویژه در قرن حاضر تلقی میشود. در عکسها، متونی که ردّ حضور چیزها را در گذشته عرضه میکنند، ابسنس کارکردی استنادی پیدا میکند. اما پرسش اساسی این است که چگونه در متون عکاسانه، از غیاب عناصر و چیزها، پی به وجود روایتهای تاریخی نهفته در متن آنها میبریم؟
هدف پژوهش: عکسها بهعنوان متونی همهجا حاضر چه در آلبومهای خصوصی یا نهادهای هنری یاخبری، و چه در فضاهای اجتماعی مجازی و مبتنی بر وب، غیبتهای گوناگونی را که خاستگاههای متفاوتی دارند، ارایه میکنند و تحلیل تاریخی غیاب در این آثار، به فهم بهتر بستر اجتماع انسانی منجر میشود. فرضیه این است که عکس بهعنوان یک متن تاریخی وقتی با روایتهای پیرامون و بیرونی خود پیوند خورده و تحلیل شود، غیاب را بهمثابۀ نفی حضور نیروهای سرخوردهای در متن اجتماعی ارایه میدهد که هریک، بهصورت بالقوه قدرت مشارکت و تغییر در رفتارها و کنشهای زندگی روزمره را دارند.
روش پژوهش: براساس تحلیل مبتنی بر تاریخ اجتماعی در متون عکاسانه خواهد بود، چرا که در این رویکرد، رفتارها، رخدادها و باورها در بافت زندگی روزانه، در روند تحقیق تاریخی دارای اهمیت است.
نتیجهگیری: ابسنس در قاب عکس، میتواند اشکالی متنوع از قدرتهای پنهانی لایههای مختلف اجتماعی را عرضه دارد؛ نیز به جایگاه عناصر غایب در سطح عکسها پرداخته و توضیح داده شده است که چگونه عکاسی از ابسنس بهعنوان مفهومی پستمدرنیستی بهره میبرد تا بهواسطۀ غیاب عناصر تاریخی، محتوای متفاوت و قرائت دیگرگونی را از رخداد شکل دهد.