چکیده:
در برخی مسائل دانش فقه دو حق وجود دارد که مکلف قادر به ادای هر دو حق نیست؛ این مسائل را میتوان تحت عنوان واحدی به نام تزاحم حقوق گرد آورد. تزاحم حقوق و مرجحات آن بهصورت مستقل در دانش اصول بررسی نشده است و در دانش فقه هم تنها دادههای ازهمگسسته و نامتمرکزی در برخی فروع فقهی یافت میشود. فقدان نظریۀ مستقلی در باب مرجحات باب تزاحم حقوق، فقیهان را وادار کرده است که برای برونرفت از تزاحم حقوق از همان قانون اهم و مهم، که در دانش اصول برای برونرفت از تزاحم احکام توصیه شده است، استفاده کنند. مشکلی که در اینجا وجود دارد این است که قانون اهم و مهم بر مبانی خاصی استوار است که با توجه به آن مبانی، کاربرد آن در تزاحم حقوق با موانعی مواجه میشود. اینکه مبانی قانون اهم و مهم چیست و در هریک از گونههای تزاحم حقوق برای استفاده از آن چه مشکلاتی وجود دارد، مسئلهای است که این تحقیق به آن پرداخته و سعی کرده است با استفاده از روشهای فقهی و اصول فقهی و با تکیه بر منابع دانش فقه و اصول فقه به این نتیجه برسد که در تزاحم حقوق مالی امکان اجرای قانون اهم و مهم وجود ندارد، اما در تزاحم حقوق غیرمالی امکان استفاده از آن وجود دارد.
In various issues of knowledge of jurisprudence, there are two rights that the obligated person is not able to fulfill both rights, these issues can be collected under a single heading called “Conflict of rights”. The conflict of rights and its preferences has not been studied independently in the knowledge of principles, and in the knowledge of jurisprudence, only disjointed and decentralized data can be found in some branches of jurisprudence.
The lack of an independent theory of the principles of conflict of rights has made jurists to use the law called important and more important, which is recommended in the knowledge of the principles in order to get out of the conflicts. The problem here is that the important law (what is important and more important) is based on certain principles, according to which its application in the conflict of rights faces obstacles.
What are the basics of the law and what are the problems in using each type of conflict of rights to use it, this is an issue that this research has addressed and has tried to use jurisprudential methods and principles of jurisprudence; relying on the sources of knowledge of jurisprudence and principles of jurisprudence to conclude that in the conflict of financial rights it is not possible to implement the law of important (what is important and more important), But it is possible to use it in the conflict of non-financial rights.
خلاصه ماشینی:
جستار در آثار محقق خویی نشان میدهد که هرچند وی ظاهراً حق را به حکم بازگردانده است، در جایجای آثار فقهی خود از حقوق هم یاد کرده است؛ بهگونهای که میتوان گفت وی آنچه را که دیگران حکم مینامند، حکم بالمعنی الاخص و آنچه را که دیگران حق مینامند، حکم بالمعنی الاعم میداند و این اختلافی که بین ایشان و دیگران در نامگذاری وجود دارد موجب نشده است که در احکام اصلیِ حق (یا همان حکم بالمعنی الاعم) نیز اختلافی بین ایشان و مشهور بروز کند.
تزاحم حقوق در حقیقت نوعی تنافی بین وظیفۀ ادای یک حق با وظیفۀ ادای حق دیگر است، اما این تنافی اگر دارای سه شرط باشد بومی باب تزاحم حقوق است: اول اینکه دو حق متزاحم واقعاً بهوسیله سببشان محقق شده باشند؛ دوم اینکه دو حق محققشده پس از تزاحم نیز باقی مانده باشند و بهوسیلۀ تنافی، هر دو یا یکی از آنها زایل نشده باشد و سوم اینکه جمع بین دو حق در مقام امتثال واقعاً غیرممکن باشد؛ بنابراین، تنافیهایی که دستکم یکی از این سه شرط در آنها وجود نداشته باشد تزاحم حقوق نیستند، بلکه تزاحمنما هستند؛ ازاینرو، براساس سه شرط مذکور، در مقابل تزاحم حقوق عملاً سه نوع تزاحمنما نیز خواهیم داشت که برای مشخصشدن ماهیت تزاحم باید این سه نوع تزاحمنما را بازشناسی کرد.