چکیده:
طالبان از نظر گفتمانی یک گروه یکپارچه نیست و ریشه در گفتمانهای تاریخی افغانستان دارد. این ریشههای گفتمانی در دو دسته دینی و اجتماعی قابل تقسیم هستند که دارای اشتراکات و تفاوتهایی میباشند. وجود چنین ریشههای گفتمانی سبب شده تا رفتار طالبان در مواقعی متناقض فهم شود که درواقع ریشه در تنازع گفتمانی درونی طالبان دارد. این پژوهش درصدد است با ترکیب رویکرد تحلیل نوع شناسانه با روش تحلیل گفتمان لاکلا و موفه به شناسایی و تحلیل وضعیت این ریشههای گفتمانی بپردازد و مشخص کند که چه گفتمان هایی بر شالوده گفتمانی طالبان افغانستان تاثیر داشته و این تاثیرگزاری چه پیامدی بر انسجام گفتمانی گروه دارد. در نهایت، مشخص شد که این ریشهها سبب شده تا دو هویت متفاوت در درون طالبان پرورش یابد که با راهیابی طرفداران هرکدام به هسته مدیریتی گروه، هر از چندی یکی از هویتها بر دیگری غلبه میکند. توازن میان این دو دسته در چگونگی مفصلبندی دالهای آنها نهفته است. به این شکل، اهمیت یافتن یک دال در چنین گفتمان پریشانی کاملاً به پیشینه افرادی مرتبط است که در سمت فرماندهان محلی طالبان به تحقق مدلولها کمک میکنند.
The Taliban discourse is not a monolith but is rooted in historical discourses throughout the history of Afghanistan. These roots are divisible into two major religious and social groups that hold commonalities and differences. These features and internal discursive conflicts subsequently lead the group to sometimes-controversial behavior. The present paper has tried to identify and analyze these discursive roots using Laclau and Mufe's discourse analysis to subsequently identify the implications of these features on the discursive cohesion of the Taliban. It becomes clear at the end that these roots have contributed to two distinct identities inside the group that one identity may prevail over the other if its supporters take control. The balance between these two identities is embedded in the articulation of the signifiers. Accordingly, the discourse of the Taliban is so disintegrated that every articulation is depends on the background of the people taking control as local commanders who may further contribute to the emergence of signified notions.
خلاصه ماشینی:
ايـن پـژوهش درصـدد اسـت بـا ترکيب رويکرد تحليل نوع شناسانه با روش تحليـل گفتمـان لاکـلا و موفـه بـه شناسـايي و تحليـل وضعيت اين ريشه هاي گفتماني بپردازد و مشخص کند که چه گفتمـان هـايي بـر شـالوده گفتمـاني طالبان افغانستان تاثير داشته و اين تاثيرگزاري چه پيامدي بر انسجام گفتماني گـروه دارد.
١- ريشه گفتماني اجتماعي الف ) قبيله اي: براي فهم طالبان بايد به خواستگاه قبيله اي اين گروه توجه داشـت چراکـه از بعـد گفتماني مـي تـوان از دال هـاي پراکنـده اجتمـاعي بـه نفـع يـک دال مرکـزي مصـنوع يـا طبيعـي، مفصل بندي جديدي ارائه داد که همسو با اهداف نبرد باشد.
١٢/ فصلنامه سياست خارجي، سال ٣٤، شماره ٣، پاييز ١٣٩٩ برنامه هاي سوادآموزي امان الله خان به علت ماهيت سوادآموزي زنان و بعدًا کمونيسـت هـا بـه خـاطر مختلط بودن کلاس ها و نيز محتواي غير اسلامي مطالب (فصيحيدولتشاهي، ١٣٩٥: ١٠٤تا١١١) سبب شد تا دال هاي حرمت سوادآموزي، عدم اختلاط کلاس ها و التزام به محتواي درسي اسلامي در گفتمـان طالبان مفصل بندي مجدد شوند زيرا دريافته بود که مردم به اين برنامه ها به عنوان يک طرح شـرکآميـز جهت اسلام زدايي و مخالفت با نظام قبيله اي مينگرند.
انديشه هاي شاه ولي الله دهلوي درباره خلافت سبب شد تـا تاسـيس امارت هاي مستقل تحت بيعت با يک خليفه مقتدر در گفتمان ميراث داران انديشه دهلـويهـا يعنـي جامعه العلماي هند به عنوان دال مرکزي مفصل بندي شـود بـه طـوريکـه قبـل از سـقوط خلافـت عثماني، روياي تشکيل امارت اسلامي هند را ذيل جنبش احياي خلافـت پـرورش مـي دادنـد کـه بـا سقوط عثماني ها برباد رفت (احمديمنش ، ١٣٩٥: ٧٦و٨١).