چکیده:
روایتهای معاصر از خشونت، بهویژه پس از ابراز خشونتهای اخیر توسط گروههای بهاصطلاح «اسلامگرا»، دوگانهسازی ناصحیحی از خشونتهای مذهبی را در مقابل خشونتهای سکولار بازسازی کردهاند. چنین منشور تغییر شکلیافتهای، که در علم سیاست نیز غالب است، ریشههای خشونت را [در جهان مسیحیت] به جوامع مذهبیِ قرون وسطی و در میان سایر ادیان به اسماعیلیان نزاری، که با اسطوره حشاشین در پیوندند، ارتباط داده است. علیرغم پژوهشهای متفاوتِ محققان برجسته مطالعات اسماعیلی، اسطوره حشاشین هنوز در برخی زمینهها نظیر نظریه سیاسی قدرتمند است. این مقاله، ضمن واسازی این روایت، تلاش میکند تا عوامل فردی و اجتماعی، بهعنوان عوامل انسانی، را برجسته کند و با روایات ذاتگرایانهای، که در آن مسئولیت گسترش خشونت را بر عهده باوری خاص میاندازند، مخالفت کند. حرکت ورای روایات تقلیلگرایانه خشونت برای شکستن چرخه شریرانه خشونت، که جوامع انسانی در سراسر جهان را احاطه کرده، حیاتی است.
Contemporary narratives of violence, particularly in the aftermaths of the most recent expressions of violence by the so-called ‘Islamist’ groups have rekindled the false dichotomy of religious versus secular violence. Such a deforming prism which has also become dominant in political science traces the origins of violence to faith communities in medieval times and, among others, to Nizārī Ismailis, with whom the myth of the assassins has been associated. Despite the ground-breaking works of prominent scholars of Ismaili studies, the myth of the assassins still remains powerful in some disciplines including political theory. This paper deconstructs this narrative and attempts to highlight the agencies of individuals and communities, as human agents, as opposed to essentialist narratives in which faith, or a particular faith, in its abstraction, becomes responsible for the outbreak of violence. Moving beyond reductionist narratives of violence is critical for breaking the vicious cycle of violence which besets human societies around the globe.
خلاصه ماشینی:
در تمام روایات ساخته شده که در آنها ارتباطی ارگانیک میان اسماعیلیه نزاری و تروریسم برقرار شده، مفروض اساسی این است که هرگاه ادیان و مذاهب -و در بعضی روایتها، ادیان ابراهیمی- با قدرت سیاسی یا تلاش برای دستیابی به قدرت مرتبط باشند، تمایل به شیوع خشونت نیز وجود دارد.
حتی در آثاری در زمینه علوم سیاسی، که حاوی بحث در مورد ابعاد سکولار/ مذهبی ترور است، اثر هاجسن برای زنده نگه داشتن و مشروعیت دادن به این قانون و قاعده کلی استفاده میشود که میان ترور و آموزههای William of Tyre Hodgson این اصطلاح در مذهب اسماعیلیه نزاری برای ارجاع به کسانی که زندگی خود را برای آرمان جامعه دینی خود فدا میکردند به کار میرفته است.
گرین به گزارشی از اطلاعات علنی شده سازمان اطلاعات دولت آمریکا اشاره میکند که به الگوهای Rapoport Crenshaw Terrorism in Context گروههای تروریستی در ایران -در دوران پهلوی- بهمثابه «همان ماهیت» یعنی اسماعیلیان نزاری ارجاع میدهد، هرچند در این گزارش اذعان میشود که هیچ ارتباط تاریخی بین آنها وجود ندارد.
مورد نخست ارتباط آشنای دین در قالبهای باستانی و پیشامدرن خود با «تروریسم معاصر»، بهویژه در ارتباط با اقدامات القاعده، است (تأکید و علامت سؤال از نویسنده مقاله است): «این واقعیت [؟] که تلخترین نمونههای تروریسم معاصر، صرف نظر از اهداف سیاسی آنها، ابعاد مذهبی دارند به ما یادآوری میکند که این موضوع از لحاظ تاریخی نیز برای بیشتر اشکال تروریسم صادق است؛ مانند فداییان یهودی در قرن نخست میلادی یا مثلاً فدائیان فرقه اسماعیلی از قرن 11 تا 13م.