چکیده:
شیخ اشراق ادراک حسی را- دست کم در محدودة ابصار- از مقولة علم حضوری میداند. صدرالمتألهین با نقد دیدگاه وی، تصویری حصولی از ادراک حسی را میپذیرد. ایشان بر این باور است نفس در ادراک حسی صورتهایی مجرد را که مماثل با صورتهای موجودات مادی هستند در صقع خود انشا میکند. مطابق این بیان، محسوس بالذات از نگاه شیخ اشراق صورتِ خارجیِ مادی و از منظر صدرالمتألهین صورتِ ذهنیِ مجردِ مماثل با صورت خارجی مادی است. در این مقاله پس از تبیین مختصر دیدگاه شیخ اشراق دربارة حقیقت ادراک حسی، شش اشکال عمدة صدرالمتألهین بر دیدگاه مزبور را بررسی کرده و نشان دادهایم اشکالات مزبور دست کم با کمک مبانی حکمت متعالیه قابل پاسخ هستند. سپس با طرح برخی ایرادهای دیدگاه صدرالمتألهین ثابت کردهایم دیدگاه ایشان گرچه میتواند برای ادراک خیالی تبیینی مناسب به شمار آید، برای توجیه ادراک حسی ناکافی است. هدف از این پژوهش آن است که نشان دهد دیدگاه شیخ اشراق در زمینة ادراک حسی با کمک مبانی صدرالمتألهین قابل دفاع است و اندیشههای این دو حکیم برجسته، بیشتر مکمل هماند تا نافی یکدیگر.
یعتبر شیخ الاشراق الادراک الحسی - علی الاقل فی نطاق الابصار – فيه من العلم الحضوری. صدر المتالهین ومن خلال نقد وجهه نظره، یعتقد بصوره منتجه عن الادراک الحسی. کما یعتقد انه فی الادراک الحسی، تنشي الروح اشکالا مجرده مماثله لاشکال الکاينات المادیه فی صقعها. وبحسب هذا البیان، فان المحسوس بالذات من وجهه نظر شیخ الاشراق هو الشکل الخارجی المادی، ومن وجهه نظر صدر المتالهین، هو الشکل العقلی المجرد مشابه للشکل الخارجی المادی. فی هذا المقال، وبعد ان شرحنا بایجاز وجهه نظر شیخ الاشراق حول حقیقه الادراک الحسی، قمنا بدراسه الاشکال السته الريیسیه لصدر المتالهین علی هذا الرای واظهرنا ان هذه المشاکل یمکن الاجابه علیها علی الاقل بمساعده من مبادي الحکمه المتعالیه. بعد ذلک، من خلال الاشکالیات الوارده علی اراء صدر المتالهین، اثبتنا ان رایه، رغم انه یمکن اعتباره تفسیرا مناسبا للادراک التخیلی، لکنه غیر کاف لتبریر الادراک الحسی. الغرض من هذه الدراسه هو اظهار ان وجهه نظر شیخ الاشراق فی الادراک الحسی یمکن الدفاع عنها بمساعده مبادي صدر المتالهین، وان افکار هذین الحکیمین البارزین اکثر تکاملا من ان ینفیا کل منهما الاخر
Sheikh Ishraq considers perception by presence - at least within the limits of vision, absar, - as a category of the knowledge by presence. By criticizing his point of view, Sadr al-Muta'allihin accepts a correspondent mental image of this perception. He believes that in this perception, the mind creates immaterial forms like those of material beings in itself. According to this, essential tangible from for Sheikh Ishraq is the material external form; while for Sadr al-Muta'allehin it is the immaterial mental form similar to its correspondent material external form. In this article, after a brief explanation of Sheikh Ishraq's view on the truth of tangible perception, we have examined the six major objections of Sadr al-Muta'allihin on this view and have shown that these problems can be answered at least with the help of the principles of the transcendent wisdom. Then, by proposing some objections to the view of Sadr al-Muta'allihin, we have proved that his view, although it can be considered a suitable explanation for imaginary perception, is insufficient to justify tangible perception. The purpose of this study is to show that Sheikh Ishraq's view on sensory perception can be defended with the help of the principles of Sadr al-Muta'allihin, and the ideas of these two eminent sages are more complementary than contradictory
خلاصه ماشینی:
در حال حاضر با وجود غلبۀ مباني حکمت متعاليه بـر افکـار فيلسـوفان معاصـر، دربارة فرايند علم به خارج محسوس دو نظريـۀ عمـده مطـرح اسـت : ١) برخـي نظريۀ «انشاي نفس » را تقويت مينمايند و علم به خـارج محسـوس را حصـولي 10 تأملي در حقيقت ادراک حسي بر اساس ديدگاه هاي شيخ اشراق و صدرالمتألهين مي دانند.
پاسخ اشکال اين اشکال نيز با قبول تقسيم اضافۀ اشراقيه به دو نوع تسلطي و غيرتسلطي و پذيرش امکان علم حضوري اتصالي به محسوسات مادي خارجي قابل دفع است و اتصال نفس با عالم ماده به سادگي با قاعدة صدرايي «الـنفس فـي وحـدتها کـل القوي » (همان : ٥١) قابل تبيين است : اولا وحدت نفس با قواي مادي و بدني يـک نوع اتصال نفس مجرد با عالم مادي به شمار ميرود؛ ثانيا نميتوان پـذيرفت کـه نفس در سراسر اندام هاي حسي و قواي بدني و مادي حضور دارد و مثلا با هواي مادي و متصل به بدن ارتباط و اتصال ندارد: إن تعلق النفس بالبدن يوجب تعلقها بما اتصـل بـه کـالهواء المجـاور بحيـث / سال دوازدهم ، پاييز ١٣٩٩، شماره مسلسل ٤٥ 19 کأنهما شيء واحد تعلقت به النفس تعلقا و لو بالعرض فکلما حدث فيه شـيء ممـا يمکن للنفس إدراکه بشيء من الحواس من الهيئات و مقادير الأبعاد بينها و الجهۀ التي لها و غيرها فأدرکت النفس له کما هو عليه (صدرالمتألهين ، ١٩٨١: ٤/ ٩٩).