چکیده:
چگونگی شیوهی استفادهی هر شاعر از زبان، بهقطع در فرم و ساختار شعر او سرنوشتساز خواهد بود. شاملو با بهکارگیری امکانات زبان آرکاییک توانسته است، قلمروِ زبانِ شخصی خود را در حوزهی شعر مدرن ایران تثبیت کند. از نگاه منتقد به دور نمیتواند بود که شاملو در مسیر بلوغ هنریِ شعر خود، بهتمامی نیز از منافع بوطیقای زبان گذشتگان بهرهور نبوده است و در موارد موفّقِ کار (که کم هم نیستند)، با ارادهورزی هنری، اشعاری ماندگار به کارنامهی ادبیات معاصر فارسی ارزانی داشته است. در این پژوهش در پی بررسی جوانبی از شعر شاملو هستیم که با تأثر از جاذبههای زبان باستانگرایانه، به نوعی «نارسیسم زبانی» دچار شده است (این مطلب در مقدمّه و بهطور مبسوط در تحلیل بحث خواهد آمد). روش این پژوهش تحلیلی – انتقادی است و بعد از توضیح مبانی نظری، به دستهبندیِ عملیِ آسیبهای خودشیفتگی زبانی، در شعر شاملو توجه شده است. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که زبانورزی بیش از حد شاملو، در برخی از موارد آسیبهایی جدی به شکل و محتوای هنر او وارد کرده است.
Absolutely How every poet's use of language will be the decisive factor in his poetry's structure.With the use of arcaeec language features, Shamloo has been able to register his own personal domain in modern Iranian poetry. It's not far from the critics that In the direction of the artistic development of shamloo poetry, poet did not generally use the structure of the language of the past and in successful cases with artistic determination, he has given poetry to the Persian literary work book that history is evident.What comes out in this research is a study of the poetry of Shamloo, which he is influenced by the attractions of the ancient language, which is completely in the introduction, He has a kind of linguistic dysfunction that has brought serious damage to the form and content of his art. Explaining theoretical foundations and scientific categorization of these instances of linguistic narcissism damage has given the author's dedication to this article.
خلاصه ماشینی:
در بررسي پيش رو که بر برجسته کردن نواقصي متمرکز است که در شعر شاملو از رهگذر نارسيسيم در نظام زباني، جوانب گوناگون فرم کار را آسيب پذير کرده است ، منتقد از يک سو با مصطلحات روانکاوي سروکار دارد و از سويي ديگر با متني ادبي و اين دو، در يک جا با هم گرد ميآيند و آن نقد روانکاوانه ٢ است .
آنچه در اين تحقيق ميآيد، تبيين جوانب همين «لغزش ها»يي است که در زير لواي زبان باستان گرايانه ي شاملو، آسيب هاي شعر او را از چشم مخاطب ، پنهان ميکند.
(263:1373 با تکيه بر ديدگاه شفيعي کدکني، در آسيب شناسي زبان شعر شاملو بايد گفت : ظهور معاني «ماقبلي »، راه را بر متن مستقل و شايسته ي تأويل تنگ مي کند؛ درنتيجه کلام در دست شاعر به «هبوطي ابزارگونه » دچار شده است .
در سايه ي بيامان اين فضاي سلطه گرايانه ي زباني است که راه براي «تعمد»گرايي شاملو در شعر کوبيده ميشود، نقصان گاهي که زبان نقد منتقدان را بر او آوار کرده است (براهني به نقل شهرجردي،١٤١:١٣٨١).
(246:1396 درباره ي مطلب گفته شده ، سخنان شخص شاملو روشن کننده تر است ، به خصوص از اين منظر که در نقد شعر او ميتوان بر اين نکته انگشت گذاشت که چه مايه شيفتگي در برابر موسيقي عموما و موسيقي زبان خصوصا، هنر او را آسيب مند کرده است : «موسيقي تمام وجودم را تسخير ميکرد و چون نميدانستم موسيقي چيست در من حالتي به وجود ميآورد، شبيه نخستين احساس هاي بلوغ : ملغمه ي لذت و درد، مرگ و ميلاد و خدا ميداند چه چيز و اين شوق ديوانه وار موسيقي تا چند سال پيش همچنان در من بود.