چکیده:
در ادبیات کودک اگر از کودک انتظار برود که علاوه بر یادگیری زبان معیار با گویش محاورهای و واژگان شکسته هم روبهرو شود، دچار نوعی دوگانگی خواهد شد. پیشنهادهای مقاله برای حل این دوگانگی عبارتند از: اول: تاکید بر راهحل محمود کیانوش یعنی استفاده از «نحو شکسته» به جای «واژههای شکسته». دوم: انتخاب واژهها از میان مترادفها نه فقط متناسب با فهم مخاطب بلکه متناسب با لذت آنها از خواندن داستان. سوم: توجه به جغرافیا و عرف زبانی منطقهی خاصی که متن در آن جریان دارد. چهارم: توجه به این نکته که واژههای سالم بدون نیاز به شکستهشدن، خود در موقعیت و فضای داستانی در ذهن مخاطب میشکنند. پنجم: گزینش واژههایی که در عین سالم بودن، در گفتوگوهای اغلب مردم به کار میروند. ششم: توجه به واژههایی که در ادبیات رسمی و حتی کهن وجود دارند اما در عین حال در محاورات مردم جاریاند. هفتم: بهرهگیری از ضمایر ملکی متصل و حذف واژههایی دستوپاگیر مانند «است» که کمک میکنند تا داستان به گویش مردم نزدیک شود. هشتم: توجه به این نکته که در داستانهای تاریخی شکستن واژهها ممکن است فضای گفتوگو را لوث کند. نهم: اگر به هر علتی تصمیم به شکستن واژه گرفتیم، بهتر است در این کار زیادهروی نکنیم. دهم: توجه به استثناهاست. در مواردی که سالمنویسی تصنعی جلوه میکند بهتر است واژه به شکل شکسته آورده شود. در پایان مدل «کاهش تعداد هجا»ی علی صلحجو نقد و مدل «نثر طبیعی» پیشنهاد شدده است. بر اساس این مدل، تعیین چیستی و چندوچون محاوره با قاعده میسر نیست. برای تعیین محاوره «خود نویسنده و منطق داستانش» ملاک اصلی هستند. پارادایم پژوهش کیفی با رویکرد تفسیری و شیوهی دادهکاوی قیاسی استقرایی و روش گردآوری منابع کتابخانهای است.
In children’s literature, if a child, in addition to learning the standard language, is expected to learn dialogue and informal language as well, he/she might face duality of some sort. The present article suggests the following for solving such duality: First, emphasize on the solution provided by Mahmood Kianoosh; ‘changing the order of words in the sentence’, instead of using ‘informal words and grammatically breaking the order of words in the sentence. Second, selecting words from the synonyms which are not only suitable for the audience’s understanding; but are also consistent with the pleasure they experience by reading. Third, paying attention to the geography and the linguistic convention of the certain region in which the story is happening in. Fourth, paying attention to this point; formal words become informal in the audience’s mind in a fictional situation and atmosphere. Fifth, selecting formal words used by the majority of people in their conversations. Sixth, paying attention to words available in authentic literature, and even the ancient literature that are also popular in peoples’ conversations. Seventh, using attached possessive pronouns and excluding extra words, which helps the story become closer to the peoples’ discourse. Eighth, observing the fact that in historical stories changing the words into informal ones could invalidate the authenticity of the dialogue atmosphere. Ninth, if for any reason we decide to make a word informal, we had better not exaggerate in that. Tenth, consider the exceptions. In cases that formal writing appears artificial; using the informal word is preferred. Finally, the researcher has evaluated and criticized the model of ‘reducing the syllables’ that is suggested by Ali Solhjou, and alternatively offers ‘spontaneous prose. The paradigm of the present research is qualitative research, with an interpretative approach and by data analysis through the comparative inductive methodology, and all the resources are gathered from libraries.
خلاصه ماشینی:
ميتوان گفت که هر دو اثر به ويژه با توجه به زمان انتشارشان که يکي مربوط به دهه ي پنجاه و ديگري شصت (يعني سال هاي کمبود منابع نظري) است ، کارهاي شايان توجهي هستند؛ بااين همه ، درنهايت سه يا چهار صفحه به بحث شکسته نويسي اختصاص داده شده و هيچ يک به طور مستقل بر موضوع محاوره نويسي تمرکز نکرده اند، بلکه در ميان مباحث گوناگون خود، تنها يکي از عنوان ها را به نثر کودکانه اختصاص داده و ذيل آن بحثي فرعي را با عنوان محاوره ايبودن ، به طور مختصر مطرح کرده اند.
براي پرسش چرا واژه ها در ذهن مخاطب ميشکنند و محاوره اي ميشوند، چند پاسخ را ميتوان بيان کرد: اول اينکه در متن هاي داستاني، خواننده در تکوين داستان مشارکت کرده و خودش هم دنياي خاص خود را خلق ميکند که ممکن است با تصوير ديگر خواننده ها متفاوت باشد.
استثناها گرچه اصل را بر سالم نويسي واژه ها قرار داده ايم ، بااين همه در شرايطي خاص اگر نگوييم بايد واژه را شکست ، دست کم ميتوانيم بگوييم شکستن واژه موجه است ؛ مثلا وقتي در داستاني امروزي و رئال ، زنگ در خانه به صدا درميآيد، نويسنده نميتواند از زبان يکي از اهل خانه بپرسد: «کيست ؟» يا کودک داستان نميتواند با ديدن قطعه اي از موتور يخچال در دست پدرش از او بپرسد: «باباجان اين چيست ؟» بنابراين واژه هايي مانند: «کيه ؟ چيه ؟ آخه ، ديگه ، اگه ، مگه و خب » را ميتوانيم به همين شکل شکسته ادا کنيم تا فضاي محاوره اي در ذهن مخاطب بهتر مجسم شود.