چکیده:
شیراز از دیرباز مهد تمدن، فرهنگ و ادب ایران زمین و خاستگاه شاعران،
نویسندگان و دانشمندان بزرگی همچون سعدی، حافظ ملّا صدر ا و... بوده
است. این شهر زیبا و تاریخی به دلایل بسیاری، همواره مورد توجه صاحب -
نظران مختلف اجتماعی و فرهنگی بوده و مورخان، جهانگردان، نویسندگان و
شاعران بسیاری در آثارشان به بیان نظریاتشان در بارهی آن پرداخته اند. استاد
محمدحسین شهریار نیز از جمله شاعرانی است که به شیراز علاقه ای وافر
داشته و از شاعران نامآور آن، سعدی و حافظ، تاثیرهای بسیاری پذیرفته و در
اشعارش، مکرّر از این دو شاعر بزرگ شیرازی، به نیکی یاد کرده است. علاو ه
بر این، دیگر ارزش های فرنگی و ادبی و مفاخر فرهنگی، بنا های تاریخی و
زیبایی های طبیعی شیراز نیز در اشعار این غزلسرای معاصر، جایگاه ویژه ای
یافته است.
در این مقاله، با تامل در دیوان استاد شهریار، به تحلیل و بررسی جایگاه
شیراز و ارزش های ادبی، فرهنگی، تاریخی و طبیعی آن را در اشعار او
می پردازیم.
خلاصه ماشینی:
شاعر در این غزل، با زیباترین بیان از شیراز یاد کرده، آن را مخاطب خود قرار داده و ضمن نام بردن از مواردی از مصادیق ارزشمند آن از جمله بزرگان شیراز، قدمت تاریخی شیراز، سرو و نرگس شیراز و میشیراز، درد دل خود را با آن در میان گذاشته است: دیدمت دورنمای در و بامای شیرز سرم آمد به بر سینه سلامای شیراز وامداریم و سرافکنده ز خجلت در پیش که پس انداختهایم این همه وامای شیراز توسن بخت نه رام است خدا میداند ورنه دانی که مرا چیست مرامای شیراز نگهت باغ گل و نزهت نارنجستان از نسیمم بنوازند مشامای شیراز نرگسم سوی چمن خواند و سروم سوی باغ من مردّّد که دهم دل به کدامای شیراز به قیام از بر هر گنبد سبزی، سروی چون عروسان خرامان به خیامای شیراز تویی آن کشور افسانه که خشت و گل توست با من از عهد کهن پیک و پیامای شیراز سرورانت مگر از سرو روانت زادند که در آفاق بلندند و بنامای شیراز قرنها میرود و ذکر جمیل سعدی همچنان مانده در افواه انامای شیراز خواجه بفسرد سخن را و فکندش همه پوست تا به لب راند همه جان کلامای شیراز زان میلعل که خمخانه به حافظ دادی جرعهای نیز مرا ریز به جامای شیراز زان خرابات که بر مسند آن خواجه مقیم گوشهای نیز مرا بخش مقامای شیراز پختگان سوخته خوانندم و انصافم کو آتشی را که تویی من هله خامای شیراز ترکجوشی زدهام نیمپز و نامطبوع تب عشقی که بتابیم تمامای شیراز شهسوار سخنم لیک نه با آن شمشیر که به روی تو برآید ز نیامای شیراز شاید از گرد و غبار سفرم نشناسی شهریارم به در خواجه غلامای شیراز (شهریار، 1377: 259) زبان شعر در این غزل بهطورکلی ساده است و گاه شاعر با به کارگیری آرایههای شعری و ساختن مضامین تازه، هنرنمایی خاصی از خود نشان دادهاست؛ مثلاً در مصرع دوم بیت اول، پس از دیدن دورنمای شیراز، سرِ شاعر خود به خود بر سینه میآید و تعظیم و سلام میکند.