خلاصه ماشینی:
"بعد نویسندگانی چون:کمال بیلباشار نگارندهء رمان جمو،صمیم قوجاگوز با پدیدآوردن رمان داستان مار و ایلخان تاروس با نوشتن رمان مدعی العموم یشیل کایا،با آثار متنوع و گرانقدر خویش، نوعی رمان را که بعدها به رمان ده معروف شد؛به وجود آوردند و با استفاده از شیوهها و شکلهای مناسب،به تنوع و غنای ادبیات روستای ترکیه چیزهای زیادی افزودند و دیدگاههای گوناگون و سبکهای متفاوت آنان گنجینه گرانبهای ادبیات این کشور را پربارتر کرد.
او در نقد خویش همچون فتحی ناجی(منتقد منصف و نامآور ترک که بهترین اثر کمال را رمان در قلعه میداند)،به تأثیرپذیری کمال از رمان بیگانه اثر قدری قره عثمان اوغلو اشاره کرد و افزود که کمال در این رمان،تنها در شخصیتپردازی علی شله موفق بوده و توانسته ترس و تردیدها، ضعفها،خوبیها و بدیهایی را که در وجود این آدم است؛به خوبی نشان دهد و نوشت که این رمان،آغاز و پایان خوبی دارد و در پایان نقد درخشان خویش،خواست برای نمونه هم که شده ایرادی از نثر رمان پیدا کند.
برخی از منتقدین شوروی هم سخت بر این باورند که مارکز نویسنده رمان صد سال تنهایی از رمان مرشد و مارگاریتا تأثیر پذیرفته و البته خود بولگاکف نیز برای دستیافتن به سبک رئالیسم خیالپردازانه خویش،چیزهای زیادی از استادانش ایلف وپتروف نویسندگان مشترک کتاب صندلی و گوسالهء طلایی آموخته است.
همانطور که یاشار کمال برای آشنایی با شیوهء زندگی قاچاقچیان و نوشتن اثری دربارهء آنان،حدود یک ماه بهطور ناشناس در میان آنان زندگی کرد!بایقورت در رمان لاکپشتها و رمان سه بخشی خود به شخصیتهای رمان اجازه میدهد خود به شیوهای نمایشی،آزادانه بیندیشند و سپس افکار خود را با لحنی مخصوص به خویش بیان کنند در این رمانها، شخصیتها با کارها و کردارشان خود را نشان میدهد."