چکیده:
بیان مسئله
مسجد جامع اصفهان یکی از مهم ترین ابنیه تاریخی دوره اسلامی است که تا کنون پژوهش های گوناگونی پیرامون آن انجام شده، اما بیشتر این پژوهش ها متوجه وجه کالبدی آن بوده و وجوه فرهنگی و اجتماعی آن، کمتر مورد توجه واقع شده است. از سویی دیگر، مسجد جامع اصفهان بنایی است که در گذر قرن ها همچنان مانا به حیات خویش ادامه داده است؛ بنابراین پژوهش حاضر در جستجوی پاسخ این پرسش هاست: عوامل فرهنگی و اجتماعی تاثیرگذار بر مانایی تاریخی مسجد جامع اصفهان چیست و این عوامل چگونه توانسته اند، در دورانی که هنوز قوانین و علوم حفاظتی و مرمتی شناخته شده نبود، تداوم حیات کالبدی و کارکردی این بنا را سبب شوند؟
هدف پژوهش
با توجه به آنچه گفته شد، هدف از این پژوهش شناخت عوامل فرهنگی-اجتماعی تاثیرگذار بر مانایی مسجد جامع عتیق اصفهان در طول تاریخ، با تکیه بر منابع تاریخی و مستندات کالبدی (کتیبه های مسجد) و پژوهش های معاصر است. نتایج این پژوهش می تواند به تدوین راهکارهای مناسب تری جهت نگهداری بافت های تاریخی کمک کند که، علاوه بر حفظ کالبد بافت های تاریخی، مبتنی بر مشارکت اجتماعی و البته توام با حفظ زندگی باشد.
روش پژوهش
در این پژوهش از نظریه زمینه ای استفاده شده که برگرفته از داده هایی است که در طی فرایند پژوهش به صورت نظام مند گردآوری و تحلیل شده اند. براساس این روش، ابتدا کدگذاری باز تا مرحله اشباع نظری صورت پذیرفت و پس از آن، دسته بندی و تجزیه و تحلیل کدها تا مرحله کدهای گزینشی انجام شد.
نتیجه گیری
نتایج پژوهش بیانگر آن است که پنج عامل اساسی فرهنگی و اجتماعی، شامل حضورپذیری، مشارکت پذیری، فرهنگ بانی گری و وقف، تغییرپذیری و روزآمدی، نقش پررنگی را در مانایی مسجد جامع اصفهان ایفا کرده و طی قرن ها این مسجد را از زوال و نیستی محافظت کرده اند.
خلاصه ماشینی:
ir/sadvandi چکیده بیان مسئله: مسجد جامع اصفهان یکی از مهمترین ابنیه تاریخی دوره اسلامی است که تاکنون پژوهشهای گوناگونی پیرامون آن انجامشده است، اما بیشتر این پژوهشها متوجه وجه کالبدی آن بوده است و وجوه فرهنگی و اجتماعی آن، کمتر موردتوجه واقعشده است.
(گدار، 1316: 68-70) این مسجد بنایی است فراتر از کالبد معماری محض و همچون بسیاری از بناهای تاریخی، تبدیل به کالبدی مرده نشده است؛ چنانکه گالدیری میگوید؛ باید دید که «چرا برخی از بناها و بخصوص این مسجد، صاحب تاریخ و سرگذشتی ویژه هستند، اما برخی دیگر نظیر ابنیه شامخ صفوی و مملوک و مغول یا عثمانی، بهرغم بازسازیها و مرمتهایی که درگذر زمان به خود دیدهاند، بدان معنا تاریخی ندارند؟ آیا پاسخ این سؤال، جنبه فرهنگی دارد؟» (گالدیری، 1370: 243)؛ بنابراین «این مسجد بنایی زنده در شهری زنده است، حتی هنوز هم مرتباً در حال تغییر است.
پژوش دیگر در جستوجوی آن بوده است «كه جاودانگي تا چه حد به ویژگیهای فيزيكي اثر و تا چه حد در فرهنگ يا عوامل متافيزيكي ريشه دارد؟» و در این راستا، ضمن طبقهبندی و سپس بررسی و نقد انواع نظریات مرتبط با حوزه ماندگاری و جاودانگی اثر معماری، ماندگاری را مفهومی وابسته به کالبد فیزیکی و جاودانگی را فرا کالبدی میداند و درنتیجه «اگرچه کالبد بسیاری از آثار ماندگار معماری همچنان باقی است؛ ولی ازآنجاکه حیات ندارند و برای مردم فرهنگسازی و حیاتبخشی نمیکنند، جاودانگی نداشته و در عین ماندگاری مردهاند» (فروزنده و نقرهکار و حمزهنژاد، 1388) بهعبارتیدیگر این پژوهش تداوم حضور معنا در کنار کالبد بنای تاریخی را معادل با جاودانگی در نظر گرفته است.