چکیده:
برتراند راسل از فلاسفه تحلیلی مهم است که مبنای فلسفه خود را بر روی تطابق عین و ذهن
گذاشته است. او معتقد است هر آنچه وجود دارد باید قابل مشاهده و از طریق حواس پنجگانه قابل
درک باشد. این نظریهی برای اثبات الحاد وی حتی به مفاهیمی چون گناه هم تسری پیدا کرد. حال
در نظر معتقدین بخدا "گناه" امری است که جهانیان در بسیاری از مصادیق آن با هم اشتراک نظر
دارند و خیل عظیمی از مصادیق )گناه( حتی در کشورهایی با قوانین سکولار نیز مشمول مجازات
میشود. آنطور که مشخص است راسل میخواهد واژه )نفرت( را جایگزین واژهی )گناه( کند، که
باعث تناقض میشود. هدف این مقاله بررسی جهت یافتن معنای دقیق گناه است. و اینکه مباحث
متافیزیکال چون گناه را نباید در فلسفه بلکه باید در علم کلام مورد بررسی قرار داد.
خلاصه ماشینی:
راسل ناخودآگاه را اينگونه تعريف ميکند: «انسان ممکن است کاملا مقهور و تحت تسلط ميلي باشد که خود او از آن بالمره غافل است و اگر اين نکته به او گوشزد شود با کراهت از آن تحاشي خواهد نمود» (راسل ، ١٣٥٧: ٣٨) راسل اخلاق را به دو دسته تقسيم مي کند: «قانون از طرف جامعه و اخلاق از طرف وجدان » (راسل ، ١٣٨٥: ٢٤٣) نوع اول وضعي و نوع دوم را شخصي معرفي مي کند.
Why I Am Not a Christian ميباشند نه بد، چناچه اين مطلب را قبول کنيد، بايستي قبول کنيد که خدايي نيست که خوب و بد را خلق کرده بلکه منطقا آنها [بايد] قبل از خدا وجود داشته باشند» (راسل ، ١٣٤٩: ٢٦) راسل در کتاب سياست و اخلاق در ارتباط با شرم برخي انسان ها اينطور مينويسد: «انسان هايي وجود دارند که از هر نظر از احساس شرم عاريند» (راسل ، ١٣٤٩: ٩٤) هرچند اين نظريه با حرف خودش در کتاب دانش بشر مغاير که در آنجا گفته است : «احساسات منشاء تفرد است .
(راسل ، ١٣٤٩) به عنوان نمونه وي با توجه رويکرد روانشناختانه در باب شکل گيري گناه در تعليمات اخلاقي اينگونه مينويسد: «انسان قبل از آنکه شش ساله بشود از مادرش يا پرستارش ياد ميگيرد که نبايد دروغ بگويد و هر علاقه نسبت به امور جنسي زشت ميباشد [پس ] به ديدگاه مادرش معتقد خواهد شد که يک خدا وجود دارد که همه ي اين دستورات از طرف او بر آورده شده است » (گرينسپن ، اندرسن ، ٢٠٠٢، ١٨٨) يا مثالي را در مورد مردي ميزند که احساس گناه در او شکل گرفته و او را اينطور تحليل ميکند: «مردي که از احساس گناه رنج ميبرد، در واقع نوع خاصي از عشق به خود (همدردي) را دارد.