چکیده:
یکی از معیارهای سنجشارزش و دوام ادبیات داستانی،تناسب میان«کارکردعنصرزبان»با کاربران آن، یعنی«شخصیت های داستانی» است.زبان با گزاره های برون زبانی و اجتماعی از جمله: جایگاه اجتماعی، سن، جنسیت، تحصیلات، محیط، شغل و سلسله مراتب قدرتکاربران رابطه ی تنگاتنگی دارد.آثار هدایت بخش جدایی ناپذیر از تاریخ ادبیات داستانی معاصرایران است.نگاه اجمالی به مجموعه ی داستانهای کوتاه وی نشان میدهد،آثار او با توجه به عنوان مقالهی حاضر دارای ظرفیت تأمل و بررسی بیشتراست.این مقاله،به اجمال با تکیه برگزاره های برون زبانی و اجتماعی به واکاوی در شبکهی ارتباطی میانکارکرد عنصر زبان با شخصیتپردازی در داستانهای کوتاه صادق هدایت میپردازد.پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از روش تحلیل محتوا به شیوه ی کتابخانه ای بررسی شده است. به باور این پژوهش هدایت ضمن توجه و آگاهی ازگزارههای برون زبانی مؤثر در شخصیتپردازی،در به کارگیری درست و بجا از آنها نیز موفق بوده است.
One of the touchstones to appraise the value and the durability of literary fiction is the appropriateness between the function of language and its users, i.e. fictional characters. Language has a close relationship with the paralinguistic and social propositions such as social status, age, gender, education, environment, job and hierarchy of authority. Sadeq Hedayat’s works are the inherent part of Iranian contemporary fiction. As the title of this paper may suggest, his works are worth to be studied in that sense. This paper explores, through an analytic-descriptive approach, the relationship between the function of language and Hedayat’s characters while considering the paralinguistic and social propositions. It also argues that Hedayat has been aware of the paralinguistic and social propositions and successful in applying them in characterization of his stories.
خلاصه ماشینی:
دربــاره ي نقد و تفســير آثار صادق هدايت نويســندگاني چون ســيروس طاهباز، محمدرضا قرباني ، کاتوزيان ، عبدالعلي دســت غيب ، محمدرضا سرشار، محمدمنصور هاشــمي ، جعفر مدرس صادقي ، شاپور جورکش ، روح الله مهدي پور عمراني و ديگران مطالب بســيارارزش مندي را بيان کرده اند، از سويي ديگر به علت جايگاه -خاص هدايت در داستان نويسي معاصر ايران در کتاب هايي از جمله ، «صدسال داستان نويسي در ايران » از حسن ميرعابديني ، «از نيما تا روزگار ما» نوشته ي يحيي آرين پور و «عناصر داستاني » نوشــته ي جمال ميرصادقي ، بخش هاي قابل ملاحظه اي به آثار هدايت اختصاص داده شــده است ، اما سهم پژوهشي که مرتبط با عنوان مقاله ي حاضر باشد اندک و پراکنده اســت .
در اين مقاله شــماري از داســتان هاي کوتاه صادق هدايت که داراي جنبه رئاليستي مشــهودتري هستند، براي بررسي برگزيده شــده که با تکيه بر گزاره هاي برون زباني و اجتماعي به واکاوي شبکه ي ارتباطي ميان «کارکرد عنصر زبان با شخصيت پردازي » در داستان هاي کوتاه صادق هدايت پرداخته شده است .
اين ويژگي در بيشتر داستان هاي کوتاه هدايت ديده مي شود؛ براي مثال ، در داســتان «زني که مردش را گم کرد» از مجموعه ي «ســايه روشــن »، از طريق شيوه ي روايت بيروني و سوم شخص ، روايتي منفعلانه و بي طرفانه را به خواننده ارائه مي کند؛ زرين کلاه شخصيت اصلي داستان ، زني رنجور است که شوهرش يک ماه او را بدون نفقه رها کرده و به شهرش برگشته است علي رغم بدبختي ها و شلاق خوردن ها در پي شوهر مي رود تا شايد به خانه اش بازگرداند.