چکیده:
هدف پژوهش حاضرتبیین مراحل انقطاع نفس از بدن از دیدگاه ابنسینا و ملاصدرا است. روش پژوهش توصیفی-تحلیلی بوده و نتایج نشان داد، هرچند تلاش ملاصدرا، گرهگشای مسائل عدیدهای چون اثبات عقلی معاد جسمانی و درپی آن تصویری مناسب برای دیگر مسائل میباشد، لکن ایشان با تبیین و تبدیل ماده به مجرد در انقطاع نهایی نفس از بدن، دچار نوعی ناسازگاری گردیده است. از سوی دیگر، در مرگ اخترامی بدن عامل اصلی معرفی شده است که این تعریف با تبیین ایشان از مرگ طبیعی همخوانی ندارد. به نظر میرسد، مرز مشخصی بین مرگ طبیعی و اخترامی، ترسیم نشده است. کمال محض بودن خداوند و راهیابی به سوی کمال و فعلیت یافتن امور بالقوه تحت مشیّت و قضا و قدر الهی، علت مرگ میباشند، که عنایت به این مسئله تبیین متقنی در تکمیل علت مرگ طبیعی و اخترامی است.
The purpose of the present study is to explain the procedures of separation of soul from body in the views of Avicenna and Mulla Sadra. The method of study was descriptive analysis, and the results showed that although Mulla Sadra has deciphered many philosophical arguments such as the rational proof for bodily resurrection and has presented suitable solutions for many other issues, he has fallen into a sort of paradox when he explains how corporeal is turned to incorporeal at time of final separation of soul from body. On the other hand, body is introduced as the main factor in the early death (Marg-e Ikhtirmai) while this definition is not compatible with his interpretation of the natural death. It seems that no distinct dichotomy has yet been shown between natural death and early death. The absolute perfection of God, achieving excellence, and fulfilling one’s potentials under the divine predestination are among some causes of death that can definitely complete the causes mentioned for natural and early death.
خلاصه ماشینی:
لکن ملاصدرا تبيين تعلق عرضي، نفس و بدن را به رابطه اتحادي و ذاتي مبدل کرده ، به گونه اي کـه نفـس از بطن بدن جسماني متولد شده و مجرد ميگردد و اين ثابت نميشود مگر بر پايه مصـدريت حرکـت جـوهري، چنانکـه وجود جسماني با برخورداري از حالت تکاملي از حالت بالقوه به حالت بالفعل نائل شـده و هـر لحظـه بـه قطـع از يـک وضعيت و وصل به وضعيت جديد درميآيد.
در انديشه ورزي ملاصدرا و همفکرانش و تبيين رابطه حرکت جوهري و جسمانيه الحدوث بودن نفس ، به معنـاي قطـع از يک مرحله و ورود به مرحله بعد مد نظر است ، يعني از حالت قبلي خود انقطاع يافته و به مرحله اي نو گام مينهد، که البته در مرحله نهايي اين انقطاع نفس از بدن به اتمام حيات دنيوي انسان و مرگ منجر ميشود.
ملاصدرا، تاکيد ميکند که نحوه وجود نفس و بدن دو وجود منحاز خارجي نميباشند که يکي بر ديگري اضافه شده است ، بلکه مقصود اين است که مضاف و مضاف اليه يک وجودند و اين اضافه ، اضافه اشراقي است نه مقولي، که از آغاز پيدايش نفس تا زماني که به فعليت تجرد نرسيده است ، وجود دارد، زيرا وجود مادي در اثر حرکت جوهري اشتداد پذيرفتـه و بـه مراتب تجرد نائل ميشود و اين قابليت را دارد که به صورت صور عقلي درآيـد، حـال آن کـه بـدن چنـين قـابليتي نـدارد (ملاصدرا،١٣٨٠، ج ٣، ص ٣٥٨).