چکیده:
هدف پژوهش حاضر واکاوی «مبادی» و «اصول موضوعۀ» پیشرفت فرهنگی در دولت اسلامی از چشمانداز نظری آیتالله مرتضی مطهری است. در این پژوهش، ابتدا سلسله «پرسشها» و «مسألهها»یی که دربارۀ موضوع مطرح شدهاند، گردآوری گردیده، آنگاه، «پاسخها» و «راهحلّها»ی متناظر با هر یک از آنها، در قالب «دوگانهپردازیهای مفهومی متضاد»، طرّاحی و ارائه شدهاند. سپس به آثار مرتضی مطهری مراجعه شد تا مشخّص شود که پاسخهای او، چیست. نتایج نشان داد که مقوّمات مبادی پیشرفت فرهنگی در دولت اسلامی در رویکرد مطهری، مشتمل بر: «امکان فرهنگ اسلامی»، «حقانیّت فرهنگ اسلامی»، «خدامداری و آخرتاندیشی»، «جامعیّت و فراگیری اسلام»، «اصلانگاری و تعیینکنندگی فرهنگ» و «تصرّفپذیری و مسخّرشوندگی فرهنگ» است.
The purpose of the present research is to analyze the “elements” and “case principles” of cultural development in the Islamic state from the theoretic perspective of Morteza Motahhari. In this research, first the "questions" and "arguments" at issue were collected, and then the relevant “answers” and “solutions” for each of them were designed and represented in the form of “paradoxical conceptual dualisms”. Afterwards, we had a reference to the works of Morteza Motahhari to determine his answers to the above questions. The results of the study showed that the contributing factors for cultural development in an Islamic government, in the approach of Motahhari, include: “the feasibility of Islamic culture”, “the legitimacy of Islamic culture”, “theism and belief in the afterlife”, “the comprehensiveness and universality of Islam” the originality and determination of culture”, and “the subservience and conformity of culture”.
خلاصه ماشینی:
مقدمه کاستيها و کژيهاي انگارة «توسعه » سبب گرديد که آيت الله خامنه اي در مقام کسي که بايد سياست هاي کلي نظام جمهوري اسلامي ايران را تعيين کند، در دهۀ اخير، به جمع بندي قطعي و نهايي دربارة عبور از اين انگاره و طراحي الگوي متفاوت براي جامعه پردازي و حکمراني با عنوان «الگوي اسلامي - ايراني پيشرفت » دست يابد.
به بيان ديگر، اسلام ، خود يک سلسله اندوخته هاي معنوي به انسان عرضه کرد که همان ها، فرهنگ اسلامي به شمار ميروند (مطهري، ١٣٩٣الف : ج ٦، ص ٤٠٥).
هدف اعلاي زندگي اجتماعي، برآورده شدن حوايج و علايق مادي نيست ، بلکه استکمال معنوي و روحي انسان است ، چنان که قرآن کريم نيز، برپايي دولت و استقرار امنيت را مقدمه اي براي عبوديت و توحيد معرفي ميکند (نور، ٥٥).
هنگامي که در جامعه ، دين اصالت دارد، بايد احکام اجتماعي به گونه اي وضع شود که با اهداف متعالي دين موافقت داشته و هم مهم ترين وظيفۀ دولت ، تعليم و تربيت ديني افراد جامعه باشد، همين است تفاوت اصلي جامعۀ اسلامي با ساير جوامع .
٩. دوگانۀ اصل انگاري و تعيين کنندگي فرهنگ / فرع انگاري و تعيين شوندگي فرهنگ مسألۀ «روح »، از مهم ترين معارف اسلامي است ، به طوري که نيمي از معارف اصيل اسلامي، بر «اصالت روح » و «استقلال آن از بدن » و «بقاء بعدالموت آن » استوار است ، همچنان که انسانيت و ارزش هاي عالي انساني، بر اين حقيقت استوار بوده و بدون آن ، همۀ آنها موهوم محض است (مطهري، ١٣٩١ث : ج ٦، ص ١٦).