چکیده:
در معنیشناسی شناختی، دانش زبانی مستقل از اندیشیدن و شناخت نیست و زبان بخش جداییناپذیری از قوای شناختی ذهن تلقی میشود. همچنین در چارچوب مطالعات شناختی نگاهی میانی به استفاده زبان و دانش زبانی در نظر گرفته میشود. به اعتقاد زبانشناسان شناختی صورت و نقش دو روی سکه شناخته میشوند و هیچ یک اولویتی نسبت به دیگری ندارند. مقالهی حاضر به بررسی مفهوم «پیشنمونهگی» از منظر معنیشناسی شناختی و اهمیت پیشنمونهها در درک و تعبیر جهان خارج و اصول مقولهبندی مفاهیم زبانی میپردازد. بر اساس این نظریه، پیشنمونه عضو کانونی و بارز هر مقوله است و سایر اعضا بر حسب شباهتشان با این عضو تعریف میشوند.
در این مقاله پس از اشاره به نظریههای مطرح شده در مورد پیشنمونهگی به تاثیر این مفهوم در مقولهبندی اشاره شده و هرچند در وهلهی اول پیشنمونه مفهومی وابسته به معنی است ولی برای تعیین مقولات آوایی، صرفی، نحوی و مجموعهای از مفاهیم دیگر به پیشنمونهها وابستهایم و پیشنمونهها به عنوان ابزارهای تحلیلی به زبانشناسان شناختی کمک میکند تا بتوانند رابطه میان مفاهیم مختلف را تبیین کنند.
The present study explores the notion of categorization and prototypes based on cognitive approaches. In cognitive semantics, language is not separated from mind and cognition. A main objective of this study is to seek a comprehensive explanation for prototype and its importance in cognitive studies. Meanwhile, the researcher uses the prototype theory as an analytical tool. According to this theory, the prototype is the central example of the category and other members assigns their membership by means of a judgment of similarity to a central example. The results show that the language phenomena's depends on form and function. In other words, to analyze language we should consider both form and function. Although prototype is primarily a semantic concept, but in order to study language we must notice the structural implications too.
خلاصه ماشینی:
لانگاکر (١٩٨٧)، مقوله بندي (ctegoriztion) بر اساس روش پيش نمونه را بهترين الگو براي طبقه بندي و مقوله بندي زباني معرفي ميکند و معتقد است ، مقوله هـا اغلـب بـر اسـاس فاصله شان تا پيش نمونه تعريف ميشوند و گويشوران هر زبان بر اساس تجربه و شناخت خود اين دوري يا نزديکي را معين ميکنند.
تيلور از اصطلاح "ويژگي" در مقابل "مشخصه " در رويکرد سنتي استفاده کرده و معتقد است شباهت به پيش نمونه بر اساس درجه عضويت تعبير ميشود و ايـن ويژگـيهـا جوهر و موجوديتي انتزاعي و خارج از محيط زبان شناسي ندارند بلکه اثرات پـيش نمونـه در خود زبان و بر مبناي جهان اطراف گويشوران و طبقه بندي آنها از جهان خارج تعبير ميشود (همان ).
گرارتس (٢٠٠٦)، بر اين باور است که طبيعت پويا و انعطاف پذير نشانه هاي زباني در حوزه ي تحليل معني زباني سبب ميشود زبان شناسان براي توصيف ارتباط خوانش هاي معنايي مختلف ، انگاره هاي متفاوتي را معرفي کنند و عمده ترين آنها، "انگاره ي شبکه هاي شعاعي" و "پيش نمونه ها" است .
با وجود اين ، هرچند در وهله ي اول پيش نمونه مفهومي وابسـته بـه معني است ولي براي تعيين مقولات آوايي، صرفي، نحوي و مجموعه اي از مفاهيم ديگر به پيش نمونه ها وابسته ايم و پيش نمونه ها به عنوان ابزاراي تحليلـي بـه زبانشناسـان شـناختي کمک ميکند تا بتوانند رابطه ميان مفاهيم مختلف را تبيين کنند.