چکیده:
ﺑﺎﻳﺰﻳﺪ ﺑﺴﻄﺎﻣﻲ از ﺑﻠﻨﺪﺗﺮﻳﻦ ﻗﻠّﻪ ﻫﺎی ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ و درﻳﺎﻓﺖ ﺷﻬﻮدی ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻣﻲ آﻳﺪ، اﻳﻦ ﭘﮋوﻫﺶ ﺑﺮ آن اﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ روش ﺗﻮﺻﻴﻔﻲ– ﺗﺤﻠﻴﻠﻲ ﻣﺸﺮب ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ او را ﻣﻮرد ﺑﺤﺚ و ﻣﺪاﻗّﻪ ﻗﺮار دﻫﺪ. اﻋﺘﻘﺎد ﺑﻪ وﺣﺪت و ﻳﮕﺎﻧﮕﻲ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﻲ اﺳﺎس ﻣﺸﺮب ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ وی اﺳﺖ. در ﻋﺮﻓﺎن ﺑﺎﻳﺰﻳﺪ ﻋﺸﻖ ﻧﻴﺰ ﺟﺎﻳﮕﺎه وﻳﮋه ای دارد و ﺑﺎﻳﺰﻳﺪ ﺑﺮای ﻧﻴﻞ ﺑﻪ ﻛﻤﺎل ﻋﺸﻖ، از ﺧﻮدی ﺧﻮد ﺧﺎﻟﻲ و ﺑﻪ ﻣﻌﺸﻮق ﻧﺰدﻳﻜﺘﺮ ﻣﻲ ﺷﻮد و اﻳﻦ ﻋﺸﻖ ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ در ﻣﺮﺣﻠﻪ ی ﺑﻌﺪی او را ﺑﻪ ﻓﻨﺎ ﻣﻲ ﻛﺸﺎﻧﺪ؛ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ای ﻛﻪ از ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻴﭻ ﻧﻤﻲ ﻣﺎﻧﺪ و ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﻣﻌﺸﻮق اﺳﺖ و ﻧﺪای »ﺳﺒﺤﺎن ﻣﺎ اﻋﻈﻢ ﺷﺄﻧﻲ« او آﻏﺎز ﻣﻲ ﺷﻮد. ﻣﻲ ﺗﻮان ﮔﻔﺖ: ﺳﻠﻮک ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ ﺑﺎﻳﺰﻳﺪ ﺗﻨﻬﺎ در ﻋﺮﺻﻪ ی ﻋﻤﻞ و ﻣﻌﺮﻓﺖ دور ﻣﻲ زﻧﺪ و ﻣﺴﻴﺮ او ﻛﻪ ﻫﻤﻮاره ﺑﺎ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺗﻮام اﺳﺖ، او را ﺑﺎ ﻣﺮﻛﺐ ﻣﻌﺮﻓﺖ و ﻣﺤﺒﺖ از رﻫﮕﺬر ﻓﻨﺎ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻣﻲ رﺳﺎﻧﺪ. ﻧﮕﺮش وی ﺑﻪ ﺳﻠﻮک ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ، ﺧﺎﺻﻪ ﺗﻮﺣﻴﺪ و ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺑﺴﻲ ﻏﺮﻳﺐ و ﺣﻴﺮت زا اﺳﺖ، وی در ﻫﺮ دو ﻋﺎﻟﻢ ﻏﻴﺮ از ﻣﻌﺸﻮق ﻧﻤﻲ ﺑﻴﻨﺪ، ﻏﻴﺮ از او ﻧﻤﻲ ﺧﻮاﻫﺪ و ﻏﻴﺮ از او ﻧﻤﻲ ﺟﻮﻳﺪ. ﻣﻲ ﺗﻮان ﮔﻔﺖ: ﻫﺴﺘﻲ در ﻧﻈﺮ او ﻳﻌﻨﻲ »ﺣﻖ«.