چکیده:
بنمایههای اسطورهای نامیرا و ماندگار، با ویژگی انعطافپذیری خود و با معانی گسترده، عمیق و شگرفی که در خود دارند، به مقتضای خصوصیات فکری و اجتماعی ادوار مختلف و همچنین متناسب با مضمون روایات گوناگون همواره در این روایات حضور مییابند و به جریانیافتن باورهایی که پایه و اساس شکلگیری آنها محسوب میشوند، تداوم میبخشند. یکی از این بنمایههای ماندگار کوه آتشفشان است که چون اژدها یا اهریمنی جلوه میکند و مبارزۀ شخصیت اصلی روایت با آن در راستای اثبات شجاعت و لیاقت او برای رسیدن به مقصود و همچنین برکتبخشی برای دیگران تعبیر میشود. این بنمایۀ کهن، که قدمتش به اساطیر آریایی میرسد، فقط در روایات حماسی حضور نیافته است، بلکه نمونههای جابهجاشدۀ آن را میتوان در برخی از منظومههای غنایی نیز مشاهده کرد. در این مقاله، به روش توصیفی-تحلیلی به بررسی بنمایۀ اسطورهای کوه آتشفشان در چهار منظومۀ غنایی همای و همایون، گل و نوروز، جمشید و خورشید و مهر و ماه و همچنین شباهت و تفاوت آن با روایات حماسی پرداخته میشود و جریان پویای اساطیر در متونی غیر از حماسهها اثبات میگردد.
خلاصه ماشینی:
گرچه بايد گفت با وجود تحقيقات گستردة شرق شناسان و محققان ايراني در اين زمينه ،روند شکل گيري و تحول اساطير در گذر زمان در متوني غير از متون مذهبي و حماسي همچنان مغفول مانده و به روايات ديگري که از منظر بررسي اساطير قابليت هاي ويژه اي دارند کمتر توجه شده است ؛ زيرا بن مايه هاي اساطيري فقط به اين آثار محدود نميشوند و افسانه ها، آيين ها، روايات عاميانه و منظومه هاي غنايي و حتي آثار عرفاني نيز سرشار از بن مايه هاي اساطيرياند که متناسب با نوع اين آثار و شرايط اجتماعي و تاريخي دوراني که اين آثار در آنها شکل گرفته اند، جلوه اي ديگر يافته اند و حضور خود را، با توجه به اصطلاح جابه جايي اساطير، به اثبات رسانده اند.
٣) بن مايۀ اسطوره اي کوه آتشفشان در چهار منظومۀ غنايي هماي و همايون ، گل و نوروز، جمشيد و خورشيد و مهر و ماه منظومه هاي غنايي، که يکي از رايج ترين گونه هاي شعر غنايي و به عبارت ديگر بسط يافتۀ شعر غنايياند، همچون حماسه ها، که ارتباط نزديکي با اساطير دارند، پيوند خود را با اساطير به شيوه اي ديگر حفظ کرده اند؛ به طوريکه برخي معتقدند اصل اشعار عاشقانه به روابط زن و مرد در دوران مادرسالاري مربوط ميشود و اين اشعار درواقع همان ستايش ها و اوراد و اذکارياند که مردان براي زن حاکم بر قبيله يا جامعه ميسرودند و ميخواندند.
اما اين کوه آتشفشان همچون نمونه هاي آن در شاهنامۀ فردوسي هرگز به صورت آشکار و مستقيم ماهيت خود را نشان نميدهد، بلکه شاعر از طريق اشاره به برخي ويژگيهاي آن و همچنين نحوة مبارزة عاشق با اژدها يا اهريمن ساکن در آن به طور غيرمستقيم بيان ميکند که قهرمان داستان درواقع با کوه آتشفشان برخورد کرده و شعله هاي فروزان آن را، که سبب خشکسالي زمين و ترس مردم شده ، فرونشانده است .