چکیده:
هدف: هدف این پژوهش، بررسی رابطۀ وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی و میزان فعالیت بدنی با کیفیت زندگی و کیفیت زندگی کاری افراد شرکتکننده در ورزش همگانی بود.
روششناسی: این پژوهش از نوع توصیفی و همبستگی است. جامعۀ آماری پژوهش طبق آمار هیئت ورزشهای همگانی، 1200 نفر شرکتکننده سازمانیافته در برنامههای ورزش همگانی رشت بودند که تعداد 350 نفر بهطور تصادفی بهعنوان نمونه آماری انتخاب شدند و درنهایت نتایج مربوط به 280 پرسشنامه (80 درصد) مورد تحلیل آماری قرار گرفت. ابزار پژوهش پرسشنامههای وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی، میزان فعالیت بدنی، کیفیت زندگی و کیفیت زندگی کاری والتون (1973) بودند. تحلیل دادهها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و اسپیرمن، تی مستقل، کروسکال والیس و آزمون اندازهگیری مکرر در سطح معناداری 05/0α ≤ انجام شد.
یافتهها: یافتهها نشان داد، رابطۀ بین وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی با کیفیت زندگی (15/0r=) و کیفیت زندگی کاری (14/0r=) و رابطۀ میزان فعالیت بدنی با کیفیت زندگی (17/0r=) و کیفیت زندگی کاری (11/0r=) مثبت، پایین و معنادار بود. البته بین کیفیت زندگی و کیفیت زندگی کاری رابطۀ مثبت، بالا و معناداری مشاهده شد (59/0r=). همچنین بین وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی با میزان فعالیت رابطه معناداری وجود نداشت.
نتیجهگیری: فعالیت بدنی بدون توجه به وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی افراد، میتواند کیفیت زندگی و کیفیت زندگی کاری را ارتقاء دهد. البته سایر عوامل اجتماعی ـ اقتصادی نیز میتواند کیفیت زندگی و کیفیت زندگی کاری را پیشبینی کند.
Objective: The purpose of this study was to investigate the relationship between socio-economic status and physical activity rate with quality of life and quality of work life among people who participate in sport for all programs.
Methodology: The method used for the current research was descriptive and correlation strategies. Based on Rasht sport for all council report, the statistical population was 1200 people who participated in organized sport programs in Rasht City, which 350 of them were selected randomly as statistical samples. Finally, the results of 280 questionnaires (80%) were analyzed. The instrument was questionnaires of socio-economic status, level of physical activity, Valton (1973) quality of life and quality of work life questionnaire. The analysis of data were done by using Pearson and Spearman correlations coefficients, independent t test, kruskal-wallis test, and repeated measurements tests in a significance level of α≤0.05.
Results: There was a positive and low significant relationship between socio-economic status with quality of life(r=0.15) and quality of work life(r=0.14) and between rate of physical activity with quality of life(r=0.17) and quality of work life (r=0.11). There was a positive and high significant relationship between quality of life and quality of work life(r=0.59). Also no significant relationship was found between socio-economic status and rate of physical activity.
Conclusion: physical activity, regardless of the socio-economic status, can promote quality of life and quality of work life. Of course other socio-economic factors can also predict quality of life and quality of work life.
خلاصه ماشینی:
البته غفوريفرد و همکاران (١٣٩٢)، بين ميزان فعاليت بدني و نمره کيفيت زندگي دانش آموزان دختر رابطۀ معناداري نيافتند و هاشمي مطلق و مظفري (١٣٨٩)، تفاوت معناداري بين کيفيت زندگي کاري اعضاي هيئت علمي فعال 1 - Quality of life 2 - Quality of work life (QWL) 3 - Newstrom & Davis 4 - Seashor 5 - Greenberg & Baron 6 - Cimete et al.
ضمنا نتايج متناقض پژوهش ها اين پرسش را به وجود ميآورد که آيا افرادي که ازلحاظ اجتماعي ـ اقتصادي وضعيت بهتري دارند، بيشتر ميتوانند 1 - King and Hinds 2 - Boroon Velina 3 - Elasky 4 - Hartmann 5 - Sanchez 6 - Social-Economical Status (SES) 7 - Lisa 8 - Dollman and Lewis 9 - Zumin 10 - Lindestrom & Hanson 11 - Kristensen 12 - Bourdeauhuij 3 از مشارکت ورزشي براي بهبود کيفيت زندگي و کيفيت زندگي کاري بهره ببرند؟ هم چنين ، به نظر ميرسد که رابطه شرکت در ورزش همگاني و کيفيت زندگي به ميزان فعاليت بدني افراد بستگي داشته باشد.
از ديگر يافته هاي پژوهش رابطه پايين ، مثبت و معنيداري بين ميزان فعاليت بدني با کيفيت زندگي بود (٠١٧=r) که اين يافته 2 با نتايج پژوهش رمضانينژاد و همکاران (١٣٨٩)، بخشنده (١٣٨٧)، نيازي (٨٩)، براون و همکاران ١ (٢٠٠٤) و هاکينن و همکاران (٢٠١٠) هم خوان بود، اما با تحقيق غفوري فرد و همکاران (١٣٩٢) و هاشمي مطلق و مظفري (١٣٨٩) هم خواني نداشت که ميتواند به دليل تفاوت در جامعه آماري پژوهش ها باشد.