چکیده:
از جمله مضامین اصلی اثر در جستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست مضمون عشق است، که میتوان ادعا کرد سایر مضامین دیگر در ارتباط با این مضمون بنیادین معنا میدهند. هرچند پروست در تحلیلی که از عشق در این اثر ارائه میدهد، از بینشی که استاندال در اثر خود، در باب عشق، مطرح نموده، تأثیر گرفتهاست و طبیعتاً نقاط مشترکی بین این دو بینش وجود دارد، اما نباید تفاوت اساسی که این دو بینش را از یکدیگر جدا میکند نادیده گرفت. تفاوت این دو نگاه را میتوان با تکیه بر تفاوت بین دو بینش از آگاهی توجیه نمود: یکی آگاهی کلاسیک که بر تعبیری که دکارت از آگاهی دارد استوار است و دیگری تعبیر مدرنی که از آگاهی وجود دارد، که از آن جمله میتوان از تعبیری که مرلو-پونتی از آگاهی دارد اشاره کرد. مقاله حاضر ضمن مطرح کردن دو برداشت متفاوت از آگاهی و معرفی موشکافانه تحلیل پروست از عشق و نگاه مقایسهای آن با بینش استاندال، نشان خواهد داد چگونه دو بینش متفاوت از آگاهی میتواند به ما کمک کند تا تفاوت بنیادین و جوهرهای بین تحلیل عشق نزد پروست و استاندال را تجزیه و تحلیل کنیم.
One of the main themes of Proust’s In Search of Lost Time is that of love and it can be claimed that other themes in the novel take on meaning in their relation to this central theme. Even though in the analysis of love that he presents in this work Proust has been influenced by Stendhal’s insights in his work On Love – and naturally there are common points between the two views – we should not ignore the basic difference that distinguishes them. This difference can be grasped through the difference between two conceptions of consciousness: first, a classical conception which is based on Descartes’ interpretation of consciousness, and the other a modern one which is connected to Merleau-Ponty’s understanding, among others. Presenting these two conceptions and introducing Proust’s analysis of love by comparing it with Stendhal’s insights, the present study will demonstrate the ways in which these different conceptions of consciousness can help us in analysing the essential and fundamental difference between Proust’s and Stendhal’s analyses of love.
خلاصه ماشینی:
تجزیه و تحلیل مضمون عشق نزد پروست و استاندال با تکیه بر دو برداشت کلاسیک و مدرن از مفهوم آگاهی 1 دکتر مرتضی بابک معین تاریخ دریافت : ٩٦/٨/٦ تاریخ پذیرش : ٩٦/٩/١٣ چکیده از جمله مضامین اصلی اثر در جستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست مضمون عشق است ، که می توان ادعا کرد سایر مضامین دیگر در ارتباط با این مضمون بنیادین معنا مـی دهنـد.
٤- پدیده عشق نزد پروست در جستجوی زمان از دست رفته براسـاسِ مفهـوم زمـان و بیـنش هنـری از زنـدگی بنیـاد گذاشته شده است ، اما یکی از محورهای اساسی این اثـر برداشـت خـاص پروسـت از عشـق می باشد.
در اندیشه پروست ، عشق به معنای نیاز به دیگری تعبیر می شود، نیازی که هرگز به شکل مثبـت و ایجابی نشأت گرفته از جذابیت های زن محبوب و لذت هایی که می تواند سبب شود، نمی باشـد؛ بلکه به شکل سلبی برآمده از اضطراب و تشویشی است که غیاب او در جهان درونی سوژه ایجاد می نماید.
از همین روی نیکولا گریماندی در اثر خود جستاری در خصوص حسادت می نویسد: «یکـی از بزرگ ترین اندیشه های بدیع پروست این است که او ارتباط کلاسیک عشق و حسادت را وارونه می کند.
اما سخن اینجاست که «توهم در خصوص خود هستی عشق » وجود ندارد: احساسِ حـس شـده در خصـوص دیگـری محبـوب ، هرگـز توهمی نیست ، و به تعبیر دیگر این احساس از آگاهی سوژه جدا نمی باشد.