چکیده:
موضوع پژوهش حاضر ارائه مدل توسعه توانمندیهای کارآفرینی در دانشآموزان دختر ششم ابتدایی شهرستان بندر ماهشهر در سال تحصیلی 99/98 بود. این پژوهش از نظر هدف، کاربردی و از نظر روش انجام بهصورت کیفی با رویکرد گراندد تئوری بود. جامعه آماری پژوهش متشکل از تمام متخصصان و خبرگان دانشگاهی حوزه کارآفرینی در شهر بندر ماهشهر بود که جهت دستیابی به نمونه از روش نمونهگیری هدفمند استفاده شد. پژوهشگر پس از انجام 22 مصاحبه، به اشباع نظری دست یافت. جهت تحلیل دادهها از روش تحلیل تماتیک استفاده شد. از مجموع عوامل نشئتگرفته از تحلیل تماتیک، عوامل بازتعریف آموزشهای عمومی در مدارس، گسترش زیرساختهای آموزشی، تغییر سبکهای آموزش، مستمر بودن آموزشهای کارآفرینی، ظرفیت قابلگسترش کتابها و معلمان میانجی آموزش، شرایط علی توسعه آموزش توانمندی کارآفرینی در مدارس را تشکیل دادند. عوامل ناکافی بودن آموزشها، موانع ساختاری، حاشیهای بودن آموزش کارآفرینی، بیتوجهی فراگیر، ضعف برنامهریزی و ناهمسانی محتوای آموزشی با واقعیتهای بیرونی جزو شرایط زمینهای بودند؛ علاوه بر این طردشدگی فرهنگی، سرمایهگذاری، سیاستهای تبعیضآمیز و قوانین ناقص ازجمله شرایط میانجی در این پژوهش بودند؛ و درنهایت خودباوری، استقلال فردی، ریسکپذیری، آیندهنگری، روحیه کار جمعی، اعتمادبهنفس، کاهش آسیبهای اجتماعی، رشد اقتصادی، هدفمندی اوقات فراغت، مهارتآموزی، ثبات شخصیتی، مواجهه درست با محیط و کسب تجارب کاربردی در دانشآموزان راهبردها را شامل میشد و پیامدهای چنین وضعیتی پویایی اقتصادی و توسعه شاخصهای توسعه انسانی است.
خلاصه ماشینی:
عوامل ناکافي بودن آموزشها، موانع ساختاري، حاشيه اي بودن آموزش کارآفريني، بيتوجهي فراگير، ضعف برنامه ريزي و ناهمساني محتواي آموزشي با واقعيت هاي بيروني جزو شرايط زمينه اي بودند؛ علاوه بر اين طردشدگي فرهنگي، سرمايه گذاري، سياست - هاي تبعيض آميز و قوانين ناقص ازجمله شرايط ميانجي در اين پژوهش بودند؛ و درنهايت خودباوري، استقلال فردي، ريسک پذيري، آيندهنگري، روحيه کار جمعي، اعتمادبه نفس ، کاهش آسيب هاي اجتماعي، رشد اقتصادي، هدفمندي اوقات فراغت ، مهارتآموزي، ثبات شخصيتي، مواجهه درست با محيط و کسب تجارب کاربردي در دانش آموزان راهبردها را شامل ميشد و پيامدهاي چنين وضعيتي پويايي اقتصادي و توسعه شاخص هاي توسعه انساني است .
هرچند زنان و دختران در صنعت کارآفريني در سراسر جهان نقش مهمي ايفا ميکنند و در اقتصادهاي پيشرفته بازار، زنان ٢٥ درصد از کل مشاغل را در اختيار دارند و همچنين روي هم رفته مشاغل تحت مالکيت زنان در آفريقا، آسيا، اروپاي شرقي و آمريکاي لاتين به سرعت در حال افزايش است (ويلسون، کيکال و مارلينو١، ٢٠٠٧)، اما براي سالهاي متمادي اکثر پژوهش هاي صورت گرفته پيرامون حوزه کارآفريني، عمدتاً از منظري روانشناختي به اين امر توجه ميکردند که دانش آموزان پسر در مقايسه با دختران، علايق ، پشتکار و انگيزه کارآفرينانه بيشتري دارند.
اين پژوهش ها هرچند داعيه دار خصلتي جهانشمول براي تمام 1- Wilson, Kickul, & Marlino 2- Shay & Terjensen 3- Kourilsky and Walstad 4- Shinnar, pruett & Toney 5 - Shay and Terjensen ميدانهاي پژوهش در سرتاسر جهان نبودند، اما بااين حال نقش مهمي در برساخت انگارهاي داشتند که زنان را نه تنها در حوزه پژوهش هاي کارآفريني مورد غفلت قرار ميدادند، بلکه مانع از شناخت مشکلات و موانع بنيادي اجتماعي در راه ورد زنان به عرصه کارآفريني و تشويق آنان به فعاليت کارآفريني ميشد.