چکیده:
سهراب سپهری در مجموعۀ «حجم سبز»، شعری نوستالوژیک به عنوان «پشت دریاها» دارد. این شعر در کلّیت خود، به یکی از شعرهای شاعری یونانی به نام کنستانتین کاوافی، با عنوان «شهر» شباهت دارد. مقالۀ حاضر به روش تحلیلی با رویکرد توصیفی، کوشیده است تا در راستای مقایسۀ این دو اثر با رسم جدول و سیزده بند تجزیه و تحلیل، به شباهتها و تفاوتهای آن دو شعر بپردازد و نیز به پرسش تأثیرپذیری یکی از دیگری نیز پاسخ درست احتمالی بدهد. بررسیهای پژوهش حاضر نشان از این دارد که کاوافی پیش از سهراب شعر خویش را سروده است. شعر سهراب، سرشار از امید و خوشخیالی، بلند و معنوی است در حالی که شعر کاوافی سرشار از ناامیدی و کوتاه و دنیوی است. در شعر سهراب ناامیدیِ مقطعی، منجر به رفتن میشود در حالیکه ناامیدی کاوافی منجر به ماندن و پیری و... میشود. در شعر سهراب صحبت از «منِ» شاعر و در شعر کاوافی سخن از «تو»یِ مخاطب است. در شعر سهراب توصیفات بسیار زیاد است در حالیکه در شعر کاوافی توصیف بسیار کمی را شاهد هستیم. بر خلاف تفکّر دنیوی کاوافی، تفکّر سهراب در این شعر عارفانه است. سهراب با اظهار غربت خود، خاطرۀ بهشت را یادآور میشود درحالیکه غربت کاوافی ناشی از زندگی دنیوی اوست. سهراب از تعلّقات دنیوی قطع امید میکند امّا کاوافی از زندگی قطع امید میکند.. شعر سهراب با زبانی شاعرانه و ابهامآمیز سخن میگوید و شعر کاوافی دارای زبانی عامیانه و صریح است.
Human emotions universally manifest themselves in the forms of happiness and sadness. Sohran Sepehri has a poem named “Posht e Darya” in his work “Hajm e Sabz”. This poem has a resemblance to one of Constantine Cavafy’s poems named “The City”. This study takes a descriptive and analytic approach in comparing these two poems and finding their similarities and differences. In addition, this study aims to investigate which of the two poets was probably influenced by the other in writing his poem. The findings show that Cavafy wrote his poem before Sohrab Sepehri, and Sohrb was probably influenced by Cavafy when writing his poem, Posht e Daray. Sohrab’s poem is full of hope while Cavafy’s poem is full of hopelessness. Sohrab’s poem is long and spiritual while Cavafy’s poem is short and wordly. In Shorab’s poem, temporary hopelessness leads to departure; however, hopelessness in Cavafy’s poem leads to settling, growing old, etc… Contrary to Sohrab’s hope in his poem, Cavafy does not believe in hope in his poem, The City. Sohrab speaks of loneliness to remember paradise while Cavafy’s loneliness is the result of his worldly life. Contrary to the dark and frustrating atmosphere of the city, the atmosphere and wording of Posht e Darya is full of hope. The language of Sohrab’s poem is poetic and ambiguous while the language of Cavafy’s poem is colloquial and explicit.
خلاصه ماشینی:
شعر کاوافي را براي آشنايي خوانندگان در ذيل ميآوريم : گفتي: «به سرزميني ديگر خواهم رفت ، به دريايي ديگر/ شهر ديگري پيدا خواهد شد، بهتر از اين / هر تقلايم محکوم تقدير است / و دلم نعشي است مدفون / تا کي خيالم در اين سرزمين هرز بماند/ چشم به هرکجا که ميگردانم / غبار ويرانه هاي زندگيام را ميبينم / که در آن ها سال هاي بسيار ويران ميکردم و فرو ميريختم .
شرح و تحليل شباهت ها و تفاوت ها ١-اميدواري به شهر پشت دريا را ميتوان با تفکرات عارفانۀ سهراب مطابقت داد او با همين جملات اعتراضي وضع موجود را نقد ميکند و اميدي که به شهري در آن سوي دريا بسته است تا حدودي از تفکر شرقي و عرفانياش سرچشمه ميگيرد اما در شعر کاوافي اميد بدل به نا اميدي ميشود به هيچ وجه اميدي را که سهراب به پشت دريا دارد در شعر کاوافي نميبينيم .
٤- از شعر کاوافي ميتوان فهميد که او اصلا به شهري در آن سوي دريا اعتقاد ندارد و اصلا اين شهر را نميبيند اما سهراب انگار به وضوح آن شهر را ميبيند و به طور قطعي به آن معتقد است و سخن ميگويد: پشت دريا شهري است /قايقي خواهم ساخت ( همان ).