چکیده:
سه دین بزرگ ابراهیمی جزء شریعتشان و قوانین منبعث از آن به میانجی کتب مقدس در اجتماع نفوذ یافته و از سلوک عارفانهای سخن گفته و به پاداش و سزای اخروی در پی تزکیۀ نفس، نیل به حقیقت الهی و وصال او پرداختهاند. به این اعتبار، تصوف و عرفان پیش از شکلگیری گونۀ اسلامیاش در دین یهود و مسیحیت نیز پیشینهای قابلتأمل دارد.؛ از مهمترین موارد مشترک در هر سه رویکرد عرفانی، مفهوم «کرامت» است. با اینحال مطالعۀ خاستگاه شناسانه و همچنین پدیدارشناختی کرامات عرفانی در هر سه دین ابراهیمی نشان میدهد که تا چه اندازه این رویدادها با اسطوره در تناظر بودهاند. جستار حاضر با روش تطبیقی و رویکرد توصیفی-تحلیلی میکوشد با مطالعۀ شکلگیری تاریخی مفهوم کرامات و بررسی مهمترین اسطورههای دینی، رابطۀ برخی از این رویدادها را با آنچه در اندیشۀ اسطورهشناسان بزرگ «واقعیت اسطورهای» خوانده شده، آشکار ساخته و شناسایی کند. نتایج تحقیق نشان میدهد که کرامت در عرفان یهودی در عین حال که با جادو پیوند میخورد، الگوهای اسطورهای مصر باستان را دنبال میکند؛ حال آنکه این امر در عرفان مسیحی بر اساس نوعی مشاهده به دست میآید و منبع اصلی کرامات خود مسیح است. در عرفان اسلامی کرامات همپای معجزه است که بهجای رسول، در اینجا به ولی یا عارف الهی تعلق دارد و نتیجۀ تزکیۀ نفس است؛ اما نتیجهای طبعی و بعضاً قهری است و از این رو دارای فضیلتی در مقام ابزار یا هدف نیست.
The three great Abrahamic religions, apart from their Shari'a and the laws derived from it, which have penetrated into society through the Holy Scriptures, have spoken of mystical conduct which, apart from the law and the fear of hope for the reward and punishment of the Hereafter, seeks self-cultivation. Achieving the divine truth and joining him. In this sense, Sufism and mysticism have a considerable history before the formation of their Islamic form in Judaism and Christianity. One of the most important commonalities in all three mystical approaches is the concept of "dignity" meaning the performance of supernatural acts or states of habit. However, the epistemological as well as the phenomenological study of mystical miracles in all three Abrahamic religions shows the extent to which these events correspond to myth. The present article tries with a comparative method and descriptive-analytical approach by studying the historical formation of the concept of miracles and examining the most important religious myths, the relationship of some of these events with what the great mythologists think of as "mythical reality". Revealed and identified. The results show that dignity in Jewish mysticism, while linked to magic, follows the patterns of the myths of ancient Egypt; However, this is achieved in Christian mysticism on the basis of some kind of observation, and the main source of miracles is Christ himself. In Islamic mysticism, miracles accompany a miracle that instead of a messenger, it belongs to a divine guardian or mystic and is the result of self-cultivation, but it is a natural and sometimes coercive result and therefore has no virtue as a tool or goal.
خلاصه ماشینی:
نتايج تحقيق نشان ميدهد که کرامت در عرفان يهودي در عين حال که با جادو پيوند ميخورد، الگوهاي اسطوره اي مصر باستان را دنبال ميکند؛ حال آن که اين امر در عرفان مسيحي بر اساس نوعي مشاهده به دست ميآيد و منبع اصلي کرامات خود مسيح است .
براي چنين بررسي و تحقيقي پديدارشناسي و خاستگاهي شناسي را در اين جستار برگزيده - ايم تا به سؤالات طرح شده پاسخ گوييم : اينکه «کرامت » فينفسه و بماهو چيست ؟ سبقه و عقبۀ آن در اديان ابراهيمي چگونه بوده است ؟ آيا ميتوان از نفس رويدادهاي اسطوره اي در شکل گيري و قوام يافتن مفهوم کرامت ياد کرد؟ با تفحص و تحقيق در روابط ، قرابت ها و حتي برخي تضادهاي ميان اسطوره و کرامت اين فرض قوت مي - گيرد که آنچه در نظر برخي متفکران اسطوره شناس مانند جوزف کمپل و ميرچيا الياده 4 The subject of expression «واقعيت اسطوره اي »٥ نام دارد، خاستگاه مفهومي دقيقي براي کرامات محسوب مي - گردد.
انسان تاريخي خود را محصول و نتيجۀ جريان تاريخ ميداند، بدون اينکه بتواند ساز وکار واقعيت پيشيني را در دست بگيرد و دخالت کند؛ اما در نگرش اسطوره اي اگر اين جهان وجود دارد و اگر انسان وجود دارد، براي اين است که موجودات فوق طبيعي در ابتدا در جايي قدرت هاي خلاق و آفريننده را به کار گرفته اند و سرنوشت آن ها را رقم زده اند؛ يعني دخالت و تغييري در کليت پيشيني به وجود آورده اند تا انسان همان چيزي بشود که اکنون هست ؛ بنابراين براي خصلت نمايي از واقعيت در اسطوره دو ويژگي بنيادي وجود دارد: ١.