چکیده:
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش تعدیلکننده ادراک بیماری در رابطه بین سبکهای دلبستگی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به دیابت نوع I انجام شد. نمونه پژوهش شامل 300 نفر (172 دختر و 128 پسر) از بیماران عضو انجمن دیابت ایران بودند. از شرکتکنندهها خواسته شد مقیاس دلبستگی بزرگسال (AAI؛ بشارت، 1384)، پرسشنامه کوتاه ادراک بیماری (Brief IPQ؛ بردبنت، پتریه، مین و وینمن، 2006) و مقیاس کیفیت زندگی (D-39؛ بویر و ارپ، 1997) را تکمیل کنند. بین سبک دلبستگی ایمن، کنترل شخصی و شناخت بیماری با کیفیت زندگی رابطه مثبت معنادار و بین سبک دلبستگی اجتنابی، سبک دلبستگی دوسوگرا، پیآمدها، ماهیت بیماری، نگرانی و پاسخ عاطفی با کیفیت زندگی رابطه منفی معنادار به دست آمد. نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون گام به گام نشان داد رابطه سبکهای دلبستگی با کیفیت زندگی متأثر از زیرمقیاسهای ادراک بیماری است. سبکهای دلبستگی ایمن، دوسوگرا و اجتنابی و زیرمقیاسهای ادراک بیماری در حد قابل قبولی واریانس کیفیت زندگی را در بیماران مبتلا به دیابت نوع I تبیین کردند. نتایج این پژوهش می-تواند در برنامهریزیهای پیشگیرانه و شناسایی افراد در معرض خطر و طراحی مداخلات درمانی روانشناختی، مفید باشد.
Abstract
The aim of this study was to investigate attachment styles, illness perception and quality of life in patients with type I diabetes. 300 adults (172 females and 128 males) with type I diabetes completed the Adult Attachment Inventory (AAI Besharat, 2005), The Brief Illness Perception Questionnaire (Brief IPQ Boardbent, Petrie, Main & Weinman, 2006) and (D-39 Boyer & Earp, 1997) There were positive correlations between secure attachment style, personal control, coherence, and quality of life. Also, avoidant and ambivalent attachment styles, consequence, identity, concern, and emotional response have negative correlations with quality of life. Results of stepwise regression analysis revealed that the influences of three attachment styles on quality of life were partly mediated by illness perception. Secure, ambivalence and avoidant attachment styles and illness perception subscales could explain the variance of quality of life in type I diabetics. These results can be helpful in devising preventive policies, determining high risk patients and planning for psychological interventions.