چکیده:
نظام مالی از یک واقعیت سه لایهای طولی مبانی و اصول، نهادها و دانش تشکیل شده که نیمه پنهان آن مبانی و نهادهای مبتنی بر آن مبانی است. این مقاله به روش کتابخانهای در پی اثبات این مهم است که ابتنای دانش مالی بر مبانی خاص و عدم امکان تفکیک از آنان باعث میشود که نتوان با تغییرات روبنایی و ظاهری، ماهیت آن را تحت الشعاع قرار داد. اکتفا به شناخت تجربی و بینیازی از وحی، روش ابزارگرایی، قالبهای حقیقتساز ریاضی و آمار، محوریت عقل ابزاری عینی و جزءنگر، خنثایی و جدایی از ارزش، پیروی عقل از امیال، تفسیر از انسان به موجودی طماع و حریص، رقابت و رفتار گلهای، ترویج قمار و بهره از جمله ویژگیهای ذاتی الگوها و سیاستهای مالی رایج است.
همچنین، اثبات شد مالی رایج با وجود ظاهر زیبا، اقتصاد را دچار آسیبهایی جدی کرده که ریشه در مبانی و درنتیجه اهداف اقتصاد سرمایهداری دارد. افتادن در دام این الگوها به بحرانهای ممتد در اقتصاد واقعی، پدید آمدن الگوهای ضدتولیدی سودمحور و فاقد کنترل، مخاطرههای اخلاقی، افول سرمایه اجتماعی و کم رنگی ارزشها در اجتماع، منجر شده است.
براساساین، نظام مالی و درنتیجه نهادها و الگوهای برآمده از آن حتی با ظاهر قراردادهای شرعی، اسلامی نیست. شرط اساسی اعتبار نسخههای مالی اسلامی، شکلگیری بر پایه مبانی، ضوابط فقهی و اخلاقی است.
The financial system consists of a three-layered reality, respectively, principles, institutions and knowledge. The half-hidden of which are principles, and institutions. This paper proves in a library way that financial knowledge is based on certain principles and the impossibility of separating its principles makes it impossible to overshadow its nature with superstructural changes. Among the intrinsic features of common fiscal patterns and policies are: sufficient to empirical knowledge and ignorance of revelatory cognition, instrumentalist method, mathematical and statistics fact-making templates, the centrality of reason is an objective and partisan tool, neutrality and separation from value, reason is a function of desires, man's interpretation of a greedy and greedy creature, competition and herd behavior, promote gambling and interest. It was also proved that the current financial economy, despite its beautiful appearance, has caused serious damage to the economy, which is rooted in the principles and goals of capitalist economics. Falling into the trap of these patterns, has led to continuous crises in the real economy, the emergence of profit-oriented and uncontrolled anti-production patterns, moral hazards, declining social capital and lack of values in society. Accordingly, the financial system and consequently the institutions and models derived from it, even with the appearance of sharia contracts, are not Islamic. The basic condition for the validity of Islamic financial versions is the formation based on principles, Figh and moral criteria.
خلاصه ماشینی:
مقدمه نظام مالی یکی از زیرنظامهای نظام اقتصادی است که در بخش اعتباری، خط و مشی اصلی نظام اقتصادی را دنبال میکند و شامل واسطهگری در تأمین مالی بخش واقعی و تخصیص بهینه وجوه، اعتبار و سرمایه در قالب پول و اوراق مالی، مدیریت ریسک و سفته بازی و مانند آن میشود.
هرچند این پژوهشگران پیشتر بیان کرده بودند که اهداف، اصول و چارچوبهای نظامهای اقتصادی تحت تأثیر جهانبینی حاکم بر نظریهپردازان آن نظام است (موسویان، 1381: 8)، امّا در چرخش مبنایی برآن شدند با تغییرات بنایی، و تطبیق گزینشی فقه معاملات بر الگوهای مالی، در بیشتر موارد میتوان الگوهای رایج را اسلامیسازی کرد ویا دستکم روشهای اسلامی جایگزین پیشنهاد نمود.
ازسویدیگر، افتادن در دام این الگوها هرچند با ظاهر شرعی، اقتصاد را دچار بحرانهای ممتدی میکند که ریشه در مبانی و اهداف نظام مالی سرمایهداری دارد.
براساساین، فرضیه این تحقیق آن است که نظام مالی و به تبع آن دانش مالی براساس اهداف خاص مبتنی بر مبانی و اصول نظام اقتصادی متعارف و فلسفه الحادی غرب میباشد و قابلیت اسلامیسازی را ندارد و ماهیتاً بحران زاست.
فرانکفورتر و مکگون این امر را در علوم مالی اینگونه تحلیل میکنند: «بر هر فعالیت مالی نوعی سازوکار علت و معلولی بنبادین حاکم میباشد (هستیشناسی) که از طریق یک سلسله روابط قانونی بین شرایط اولیه و نتایج پایانی شناخته میشود (شناختشناسی)، انسانها براساس این سازوکار مالی با همدیگر و با محیط خود رابطه متقابل (تعامل و کنش) برقرار میکنند (ماهیت انسان)؛ اطلاعات مربوط به هر فعالیت مالی را میتوان از طریق مشاهدات و اندازهگیریهایی کسب کرد که اختلاف دیدگاههای فردی در آنها تأثیری ندارد (روش شناسی)» (فرانکفورتر و مکگون: 404).