چکیده:
نشانهشناسی تجربه، برآیند چرخش نشانهشناسی به سوی دورنمایی پدیدارشناختی است. در این رویکرد، شاهد شکلگیری نظام معنایی تطبیق هستیم. در نظام تطبیق، کنشها و ارزشهای بیرونی و تملّکی جای خود را به ارزش-های درونی، شوشی، لحظهای، عاطفی و ادراکی- حسی میدهند. در نظام مزبور کنشگر در پی فتح جهان نیست، بلکه به دنبال همایی با جهان و یا به نوعی اهلیکردن و درونی کردن کنش و ارزشها جهت ارتباطی نزدیک و درونی شده با آنها است. بنابراین باید نظام کنشی جایگزین نظام شوشی شود تا شرایط تطبیق فراهم گردد. این روند چگونه تحقق مییابد؟ براساس این، پرسش بنیادین مقالۀ پیشِ رو این است که در گفتمان مورد بحث، چگونه و در چه شرایطی این ارزشها شکل میگیرند. همچنین چگونه میتوان آنها را در خدمت استعلا و توسعۀ فرهنگی قرار داد. درواقع هدف از مقالۀ پیشِ رو، بررسی شرایط تطبیق و تحقق نظام نشانهشناسی تجربه بر مبنای یک عاشقانۀ آرام اثر نادر ابراهیمی است. فرضیۀ اصلی ما در پژوهشِ حاضر این است که در گفتمان مورد بحث، عناصر درگیرِ در تعامل با کسب توانش ادراکی – حسی و در فرایندی جسمانهای توانستهاند به تطبیقی متقابل دست یابند. درنتیجۀ چنین تطبیقی است که معناها و ارزشها توسعه مییابند و به استعلا میرسند. گفتمان مورد نظر توانسته شرایط و الزامات تحقق نظام معنایی تطبیق را تبیین کند.
خلاصه ماشینی:
در اين رويکرد، سوژه ها در تعاملي تني ٢، جسمانه اي ٣ و ادراکي ـ حسي ٤ مشارکت ميکنند و نتيجۀ چنين تعاملي، شکل گيري نظام معنايي تطبيق ٥ است .
لاندوفسکي ضمن 13 تأکيد بر مفاهيمي چون تن ، جريان ادراکي ـ حسي، موقعيت ، امر حسي ، هم حضوري ١٤ و تجربۀ زيسته ١٥، اين نظام را چنين تبيين ميکند: پژوهش ما که هدف مشخص آن همانا درک معنا، به مثابۀ بعد حس شدة هستي در جهان ماست و بر آن است تا مستقيما خود را درگير جهان روزمره ، امور اجتماعي و خود زندگي و تجارب حس شده در آن قرار دهد، بيشتر و بيشتر و به شکل واضحي به سوي سميوتيک تجربه و به ويژه تحت عنوان سميوتيک اجتماعي حرکت ميکند.
درواقع ميل ناب نتيجۀ جريان ادراکي ـ حسي بين دو تن است که به صورت سرايتي از يکي به ديگري منتقل ميشود؛ اما سرايت حسي تنها به اين تعامل محدود نميشود و تعامل متقابل بين انسان و عناصر جهان بيروني يا ارتباط ميان جهان چيزها و ابژه ها را نيز دربر ميگيرد.
اولين ويژگي چنين نظامي، تعامل تني و لامسه اي ميان سوژه و ابژه است که بر اساس آن ، سوژه از نزديک با زندگي و ابژه هاي آن درگير ميشود و در ارتباطي ادراکي ـ حسي قابليت هاي بالقوة آن ها را کشف ميکند.