"27/6/64 برای میداندار اندیشه و قلم حسن منتظر قائم، عزیزی که از میان ما رفت سردار پر خروش قلم نصر الله مردانی سردار پرخروش قلم آن سوار رفت گردی دگر ز پهنه این کارزار رفت یاران منتظر همه با هم گریستند ای آشنای منتظران انتظار رفت باغ دلم ز داغ گل آتش گرفته است با مرگ گل ز باغ بهاران هزار رفت دیگر ز ابر چشم من آبی نمیچکد ای وای من که از کف من اختیار رفت آن شاخهء شکسته بر امواج آرزو با غنچههای غرقه به خون در بهار رفت ای آسمان ز دیده بیفشان شهاب اشک در سوگ آن ستاره که از این مدار رفت شد جمع ما زغصه پریشان و سوگوار بر ما چهها که از بد این روزگار رفت کازرون 20/7/64 به یاد برادر حسن منتظر قائم که سید شباب اهل قلم بود آهو صفت ز مردم چشمم گریختی غلامعلی حداد عادل امشب به یاد لعل لبت خون گریستم چون ارغوان شکفتم و گلگون گریستم چون چشمه سر به سنگ زدم در غم فراق چون جویبار در دل هامون گریستم چون چنگ دور مانده ز سر پنجهای لطیف با یاد آن نوازش موزون گریستم گاهی چو رود جمله تنم غرق اشک بود گاهی چو کوه،ساکت و محزون گریستم بر کشتزار خشک دل خویش بیدریغ در فصل غم،چو دجله و جیحون گریستم آهو صفت ز مردم چشمم گریختی من نیز بی تو لاله صفت خون گریستم «عادل»چگونه شرح توان داد داغ دوست چون میتوان سرود که من چون گریستم؟ مهر ماه 1364 (به تصویر صفحه مراجعه شود) تقدیم به روح پاک حسن منتظر قائم به پاس عاطفهء بیکران و تواضع و دیگر خصائل والای اسلامی و انسانیش افشین سرفراز آه ای چشمان منتظر..."