چکیده:
این مقاله به بررسی مجموعه داستان«هشتمین روز زمین»نوشته شهریار مندنی پور مطابق
با نظریه روایت شناسی ژرار ژنت می پردازد. در این مقاله نخست، مختصری پیرامون
روایت، روایت شناسی، ساختارگرایی و روای تشناسی ساختارگرا مطالبی بیان و سپس به
معرفی نظریه روایت شناسی ژرار ژنت پرداخته شد و پس از ارائه گزارشی از نویسنده و
آثار او و معرفی داستان های مجموعه«هشتمین روز زمین»به تحلیل مولفه های روایی این
اثر مطابق با نظریه روایت شناسی ژرار ژنت پرداخته گردید.
نتایج به دست آمده از این مقاله تحلیلی و توصیفی حاکی از این است که مندنی پور برای
روایت وقایع مندرج در داستا نهای این مجموعه با تکیه بر سه مولفه زمان روایت، صدای
روایت و منظر روایت، تاکید بسیاری بر راوی درو نرویداد دارد و در بیان زمان روایتگری
به هر چهار نوع پسارویداد، پیشارویداد، هم زمانی و متناوب توجه نشان داد ه است. هر
چهار داستان«سنگ»،«هشتمین روز زمین»،«سارای پنج شنبه»و«هنگام»در سطوح
مختلف روایتگری بازگو شد ه و در دیرش زمانی از پنج شگرد حذف، تلخیص، مکث،
تطویل و صحنه پردازی بهره برده است.
داستان های سنگ، هشتمین روز زمین و سارای پن جشنبه به ترتیب زمانی زمان پریشی
نوشته شده اند که نشان از نگاه نویسنده به گذشته گویی و آینده گویی دارد. نویسنده سعی
بر این داشته است که با خلق کانونی سازی درونی سه داستان ابتدای مجموعه را به تصویر
بکشد و در داستان پایانی«هنگام»با آوردن دو راوی به کانونی سازی صفر درجه نیز
بپردازد. با تحلیل و بررسی داستان های مندنی پور در این مجموعه و تطبیق آنها با نظریه
روایت شناسی ژرار ژنت، می توان قابلیت روایی این مجموعه را به خوبی استخراج کرد و
آن را متنی قدر تمند به لحاظ مطالعات روایت شناختی دانست.
خلاصه ماشینی:
نتايج به دســت آمده از اين مقاله تحليلي و توصيفي حاکي از اين است که مندني پور براي روايت وقايع مندرج در داستان هاي اين مجموعه با تکيه بر سه مولفه زمان روايت ، صداي روايت و منظر روايت ، تاکيد بسياري بر راوي درون رويداد دارد و در بيان زمان روايتگري به هر چهار نوع پسارويداد، پيشــارويداد، هم زماني و متناوب توجه نشان داده است .
(همان : ٥٦) در داســتان دوم مجموعه ، «هشــتمين روز زمين » نيز راوي از نــوع درون رويداد و زمان روايتگري نيز متناوب است و افراد ضمن شرح يک اتفاق در گذشته به بيان حالات کنوني خود نيز مي پردازند و ســطح روايت اين داســتان زيرداستاني است و همه وقايع از زبان شخصيت هاي اصلي براي قاضي اي که ما او را نمي بينيم و نمي شناسيم ، تعريف مي شود.
(همان : ٩٣) ســطح روايت اين داستان نيز درون داستاني اســت و راوي نيز خود يکي از کاراکترهاي داســتان است که به گفت وگو با ديگر شخصيت ها مي پردازد: «چهارسال است که در اين بخش کار مي کند و ديگر از دست همه ، حتي آقاي تافته که تمام کارهاي دوست داشتني او را برايم نقل کرده ، خسته شده بود که سارا را آوردند و حالا آنقدر به او انس گرفته که شــب ها، گاهي در خانه ، دلش براي اين دختر تنگ مي شــود.